جانا شب دوش مرغکی غالیه فام
از بهر وفایی چه خوش افتاده به دام
یک پشت، دو هفت گردن و یازده رو
دو چار سر و دو شش قدم و هفت اندام
دو شهپر و سیزده دم و شش منقار
نه ناخن هم چو خنجر و شازده نام
سه اختر و یک پاره مه و چار هلال
با پنج در و ده صدفش، بود به کام
ای دوست! اگر این مرغ تو دانستی چیست
این مرغ «وفایی» ز وفا باد حرام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هم غالیه زلفینی و هم سیم اندام
هم روی نکو داری و هم نیکونام
دو لب چو مدام داری و زلف چو دام
من مانده به دام دایم از بهر مدام
هر چند که از تو بوسه یابم گه بام
در آخر شب مرا هوس آید کام
بوسه بده و کنار برتست حرام
نشنودستی درو غزن باشد شام
افتادم در دام بتی سیم اندام
وز صحبت او دلم رسیده است بکام
تا من بزیم مرا تمام است خوشی
گر دلبر من بسر برد مهر تمام
ای زرین نام لعبت سیم اندام
زر تو و سیم تو نه پخته ست و نه خام
در کس منگر به بی نیازی بخرام
زیرا که توانگری به اندام و به نام
ای رایت شه گرفته از نام تو نام
طبع تو به نظم داده انصاف کلام
هر شه بیتی ز نظم تو دیده تمام
در جلوه عروس نطق را هفت اندام
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.