گنجور

 
جامی

آن سرو دی به قصد سلامم قیام کرد

شرط وفا و رسم تفقد تمام کرد

جای جواب خواستمش جان دهم چو او

دست ادب به سینه نهاد و سلام کرد

یک دم نکرد در نظر من مقام لیک

ذوق سلام او به دل و جان مقام کرد

بودم چو خاک بر سر راهش بسی حقیر

خاک حقیر را ز کرم احترام کرد

دل رفت و جان هم از پی سرو روان او

از پیش من چو بهر گذشتن خرام کرد

شکر خدا که از شکرین خنده سعی بخت

شیرین لبش به کام من تلخکام کرد

جامی به وصف آن لب لعل شکرشکن

طی حدیث طوطی شیرین کلام کرد

 
 
 
امیر معزی

تا شهریار دادگر آهنگ شام کرد

صبح مخالفان همه در شام‌شام کرد

پیرار بر عدو ظفر از سوی بلخ یافت

وامسال بر ظفر سفر از سوی شام‌ کرد

یک سال شد به شرق و دگر سال شد به غرب

[...]

حکیم نزاری

یارم ز در درآمد و بر من سلام کرد

درباب التفات بسی احترام کرد

دل خود نبود با من و جانم ز بس شتاب

بر پای جست و از سر عزت سلام کرد

پیشش به سر دویدم ودر بر گرفتمش

[...]

ناصر بخارایی

رفتی به باغ سرو به پیشت قیام کرد

دوتاه شد بنفشه و بر تو سلام کرد

سوسن زبان گشاد که گوید ثنای تو

چون انتها ندید زبان را به کام کرد

گل وام خواست از رخ خوب تو رنگ و بوی

[...]

اهلی شیرازی

هردل که جز خیال تو در وی مقام کرد

خلوتسرای خاص ترا وقف عام کرد

تا خون خلق بر لب لعلت حلال شد

آب حیات بر همه عالم حرام کرد

از نوش وصل جان فلک سوختم زرشک

[...]

محتشم کاشانی

وانگه ز کوفه خیلِ الم، رو به شام کرد

نوعی که عقل گفت: قیامت قیام کرد!

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه