گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
وفایی مهابادی

صبا از من بگو با آن مه نا مهربان امشب

دمی آرام جان باشد که رفت آرام جان امشب

خیال روی جانان پیش چشم و دل پر از آتش

چو بلبل زان همی نالم به یاد گلستان امشب

به امیدی که باز آن سرو قد را در کنار آرم

هزاران چشمه خون بارید ز چشم خون فشان امشب

جنون عشق را گوش نصیحت نیست، ای واعظ!

مخوان افسانه بر من، آسمان و ریسمان امشب

دماغ جان معطر بینم از باد وزان هر دم

مگر بر زلف جانان می وزد باد وزان امشب

«وفایی» از لب می گون و رمز غمزه مدهوش است

مگر از بادهٔ ساقی چنان شد سرگران امشب