ای آخر هر اول و ای اول هر آخر
ای ظاهر هر باطن و وی باطن هر ظاهر
انوار جمال توست در دیده هر مومن
آثار جلال تست در سینه هر کافر
فی صورت اعیان و فی کسوت اکوان
فی سیرت انسان فی الناصر و الناضر
چون شکر توان کردن آنرا که بود خود را
هم منعم و هم ناعم، هم نعمت و هم شاکر
جز تو نبود ساجد جز تو نبود عابد
جز تو نبود شاهد جز تو نبود ذاکر
قد صارلنا فی وجهکم واله
قد طل لنا العقل فی حسنکم حایر
بیقوت و بیتابم بیقوت و خور خوابم
من طرفک یا سامر من عینک یا ساحر
بر مغربی آن ساقی چون ریخت می باقی
شد فانی و شد باقی شد غایب و شد حاضر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف خداوند به عنوان آغاز و پایان هر چیز، ظاهر و باطن، و نور و جلال میپردازد. شاعر بیان میکند که وجود خداوند در دستاوردهای مومنان و کافران نمایان است و نشان از عظمت او در تمامی آفرینش به چشم میخورد. او از وحدت و یگانگی خداوند صحبت میکند و تأکید دارد که جز او هیچ عابدی وجود ندارد. شعر همچنین به احوال عاشقانه شاعر و وابستگی او به معشوق الهی اشاره دارد، با تصاویری از زیبایی و شگفتیهای وجود او. در نهایت، شاعر از حالتی درونی و بیتابی ناشی از عشق به خداوند سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای تو که در انتهای هر آغاز و در آغاز هر پایان قرار داری، ای کسی که در هر چیزی که ظاهر است، وجود داری و در باطن هر چیزی نیز نمایان هستی.
هوش مصنوعی: زیباییها و نورهای وجود تو در چشم هر مؤمنی مشاهده میشود و نشانههای عظمت تو در دل هر کافری وجود دارد.
هوش مصنوعی: در شکل موجودات و در ظاهر جهان، در سرشت انسان و در یاریدهنده و یاریپذیر، حقیقت وجود را میتوان یافت.
هوش مصنوعی: کسی که میتواند مانند شکر باشد، به این معناست که از نعمتهای خود بهرهمند است و در عین حال هم باید شکرگزار آنها باشد. او میتواند هم بخشنده باشد و هم دریافتکننده، همچنان که همه چیز در وجودش هماهنگ است.
هوش مصنوعی: جز تو کسی در حال عبادت نیست، جز تو کسی نیست که سجده کند، جز تو کسی نیست که او را گواه بگیرد و جز تو کسی نیست که به یاد تو باشد.
هوش مصنوعی: ما در برابر چهره شما گیج و حیران شدهایم، چنانکه عقل ما در زیبایی شما سرگردان است.
هوش مصنوعی: من بسیار ضعیف و بیتاب هستم و در خواب به سر میبرم. به سمت یا سمر میروم، به مانند عینک یا جادوگر.
هوش مصنوعی: وقتی ساقی شراب را بر جام میریزد، آن شراب که مدتی وجود دارد، به سرعت نابود میشود و ناپدید میگردد، اما در عین حال، همیشه در یاد و خاطر انسان باقی خواهد ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر طرف مه از عنبر چنبر کشد آن دلبر
هرگه که کشد چنبر بر طرف مه از عنبر
دارد سمن و نسرین در سنبل مشکآگین
دارد گهر و پروین دربُسّد جانپرور
چون چهره کند پیدا زیبا نبود دیبا
[...]
ای بزم جهان آرا، ای جشن جنان پیکر
در رشک رخت حورا در رشک، میت کوثر
از ابروی ایوانت برماه زده کله
وز چهره دیوارت در خلد گشاده در
بر شمسه ی شنکرفی، رانده شکنت زنکار
[...]
ای ماه صبا بگذر، پیش در آن دلبر
گو: ای دل غمپرور، چون نیستی اندر خور
نیمیت ز زهر آمد نیمی دگر از شکر
بالله که چنین منگر بالله که چنان منگر
هر چند که زهر از تو کانیست شکرها را
زان رو که چنین نوری زان رنگ چنان انور
نوری که نیارم گفت در پای تو میافتد
[...]
بود لب شکرین تو شربت کوثر
خد تو لاله نوبر خط تو نیل عذار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.