از جنبش بحر قدم برخاست موجی بی عدد
وز موج دریای ازل پرگشت صحرای ابد
اندر سرای لم یزل با شاهد عین ازل
سر درهم آرد دایره از پیش برخیزد عدد
اندر جهان پر عدد واحد احد نبود ولی
از حطه ملک صمد واحد بود عین احد
اندر یکی صد بین نهان، درصد یکی را بین عیان
از یکی گفتم بدان صد را ز یک یکرا ز صد
لیکن جهان جسم و جان گرچه شد از دریا عیان
برروی بحر بیکران باشد چو بر دریا زبد
من بر مثال ماهیم افتاده از دریا برون
باشد که موجی در رسد بازم بدر بادر کشد
وقتست کآن خورشید باد، آن ماه، آن ناهید ما
از برج دل طالع شود از اندرون سر برزند
آن آفتاب مشرقی پیدا شود در مغربی
کز مغربی را آینه پنهان نباشد در نمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای در کمال اقصای حد همچون هزار اندر عدد
وز نسل تو مانده ولد فضل خدائی تا ابد
کاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خود
ای ساقی افزون ده قدح تا وارهیم از نیک و بد
هر آدمی را در جهان آورد حق در پیشهای
در پیشهای بیپیشگی کردست ما را نام زد
هر روز همچون ذرهها رقصان به پیش آن ضیا
[...]
باز آن بلای عاشقان اینک به صحرا می رود
دیوانه باز آید همی آنکو تماشا می رود
کشته کسان را سو به سو، خصمان خود در جستجو
من در نهان لرزان ازو، او آشکارا می رود
او در ره و بر من ستم، کای من هلاک آن قدم
[...]
این ترک زنگاری کمان از خیل خاقان می رسد
وین مرغ فردوس آشیان از باغ رضوان می رسد
مجنون صاحب درد را لیلی عیادت می کند
فرهاد شورانگیز را شیرین بمهمان می رسد
امروز دیگر ذرّه را خور مهربانی می کند
[...]
سلطان عشقش هر زمان ما را مثالی می دهد
و آن بی مثال از خود به روی ما مثالی می کشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.