کاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خود
ای ساقی افزون ده قدح تا وارهیم از نیک و بد
هر آدمی را در جهان آورد حق در پیشهای
در پیشهٔ بیپیشگی کردهست ما را نامزد
هر روز همچون ذرهها رقصان به پیش آن ضیا
هر شب مثال اختران طواف یار ماه خد
کاری ز ما گر خواهدی، زین باده ما را ندهدی
اندر سری کاین میرود، او کی فروشد یا خرد؟
سرمست کاری کی کند؟ مست آن کند که میکند
باده خدایی طی کند هر دو جهان را تا صمد
مستی باده این جهان چون شب بخسپی بگذرد
مستی سغراق احد با تو درآید در لحد
آمد شرابی رایگان زان رحمت ای همسایگان
وان ساقیان چون دایگان شیرین و مشفق بر ولد
ای دل از این سرمست شو، هر جا روی سرمست رو
تو دیگران را مست کن تا او تو را دیگر دهد
هر جا که بینی شاهدی چون آینه پیشش نشین
هر جا که بینی ناخوشی آیینه درکش در نمد
میگرد گرد شهر خوش با شاهدان در کشمکش
میخوان تو لااقسم نهان تا حبذا هذا البلد
چون خیره شد زین می سرم خامش کنم خشک آورم
لطف و کرم را نشمرم کان درنیاید در عدد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در این شعر، شاعر از مخصوص بودن خود برای در خدمت ساقی بودن میگوید و از او میخواهد که برای او باده بریزد تا از خوب و بد دنیا رهایی یابد. او به این نکته اشاره میکند که هر انسانی در این دنیا برای کاری خاص خلق شده، و خدا او را برای پیشه بیپیشگی و سرمستی آفریده است. شاعر با تصاویری زیبا از رقص و طواف در کنار یار، احساس مستی و عشق را به تصویر میکشد. او همچنین به شرابی که به صورت رایگان از رحمت الهی به انسانها میرسد، اشاره میکند و از مخاطب خود میخواهد که به مستی و شادی بپردازد. در نهایت، شاعر بر اهمیت محبت و بخششی که شامل حال او شده تاکید میکند و میگوید که آنها فراتر از شمارش و عدد هستند.
ای عزیز دست از نصیحت ما بردار که ما هیچ دغدغهای جز خدمت به ساقی خود نداریم، ای ساقی، به ما بیشتر شراب بده تا از خوبیها و بدیها رها شویم.
خدا هر انسانی را در این دنیا مخصوص شغلی و کاری کرد، ما را مخصوص شغل بیشغلی کردهاست.
روز بهمانند ذرهها در پیش آن خورشید، رقصان هستیم و شب مثل ستاگان بر گرد آن ماه میگردیم.
اگر کاری از ما بخواهد بهما باده و می نمیدهد؛ کسی که کارش این است کی مشغول کسب و کار میشود؟
آدم شاد و سرمست کی کاری میکند؟ او کند آنچه را میکند؛ می حق و خدایی هر دو جهان را سیر میکند و میپیماید تا صمد.
مستی شراب این دنیا موقتی است و با یک خواب از بین میرود اما مستی باده احد با تو در گور میآید.
ای همسایگان و یاران! به تازگی نوشیدنیای رایگان از رحمت الهی رسیده است، و ساقیان ما چنان مهربانند که چون دایهای مهربان و شیرین، که بر فرزندان دل بستهاند.
ای یار عزیز، از این باده سرمست شو و هرجا که میروی سرمست و شاد باش و دیگران را نیز سرمست کن، تا او نیز جامی دیگر به تو دهد.
هرجا که زیبارویی یافتی همچون آینه دربرابر او بنشین اما هرگاه زشترویی را دیدی، آیینه را پنهان کن.
در تمام شهر بگرد و با شاهدان و زیبایان در ارتباط باش و در زیر لب از «لااقسم» را تا «حبذا هذا البلد» بخوان.
هوش مصنوعی: وقتی از نوشیدن این می مست و محو شوم، به خودم میآیم و سکوت میکنم. تواناییهای خوب و مهربانیها را نمیشمارم چون اینها قابل شمارش نیستند و در هیچ عددی نمیگنجند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای در کمال اقصای حد همچون هزار اندر عدد
وز نسل تو مانده ولد فضل خدائی تا ابد
یا عاشقین المقصد سیحوا الی ما ترشدوا
و استفتشوا من یسعد یلقون این السید
باز آن بلای عاشقان اینک به صحرا می رود
دیوانه باز آید همی آنکو تماشا می رود
کشته کسان را سو به سو، خصمان خود در جستجو
من در نهان لرزان ازو، او آشکارا می رود
او در ره و بر من ستم، کای من هلاک آن قدم
[...]
این ترک زنگاری کمان از خیل خاقان می رسد
وین مرغ فردوس آشیان از باغ رضوان می رسد
مجنون صاحب درد را لیلی عیادت می کند
فرهاد شورانگیز را شیرین بمهمان می رسد
امروز دیگر ذرّه را خور مهربانی می کند
[...]
سلطان عشقش هر زمان ما را مثالی می دهد
و آن بی مثال از خود به روی ما مثالی می کشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.