نهان پیر تو خویش آفتاب رخت
از آنکه مانع ادراک اوست تاب رخت
رخت ز پرتو خود در نقاب میباشد
عجب بود که نشد غیر ازین نقاب رخت
حجاب روی تو گر هست نیست جز تابش
وگرنه چیست دگر تا برد حجاب رخت
بغیر چشم تو در روی تو نکرد نگاه
از آنکه دیده کس را نبود تاب رخت
نوشته اند بر اوراق چهره خوبان
بخط خوب دوسه آیت از کتاب رخت
بآبروی تو سوگند میخورد جانگ
که دل در آتش سوزنده است ز آب رخت
دلا همیشه رخت منقلب بجانب ماست
بسوی هیچکسی نیست انقلاب رخت
چگونه روی بغیر جناب ما آرد
از آنکه بس متعالی بود جناب رخت
بسی بمشرق و مغرب طلوع کرد و غروب
که تا بمغربی ظاهر شد آفتاب رخت
سحرهای غمزه جادوی او بی انتهاست
عشوه های طره هندوی او بی انتهاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
میان چرخ و میان ملاعبش گه لعب
جهان و ملک جهان هر دود ا و یک ندبست
رسیده ماه محرم بسال پانصد و شصت
ببارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجسته رأی و همایون لقا و فرخ فال
[...]
فراق او ز زمانی هزار روز آرد
افروختگان وصال همیگویند:
بلای او ز شبی صد هزار سال کند
سرای پرده وصلت کشید روز نواخت
زتست نصرت اسلام از آن فلک خواند است
حسام دولت و دین و علاء اسلامت
که این جهان مطرا که هست در پی ما
هزار سینه ز مهرش پر آرزومندیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.