|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر از تجربهای عمیق و شخصی صحبت میکند که درک آن برای دیگران دشوار است. او به زیبایی و ارزش نفسهای خوشی که از کسی میگیرد اشاره میکند و میگوید که چون دیگران نمیتوانند آن را درک کنند، نمیتواند این احساس را به دیگران منتقل کند. همچنین، با استفاده از تمثیلهایی مانند طعمه دادن به باز و صحبت از دریا، نشان میدهد که برخی چیزها را نمیتوان به دیگران توضیح داد، چون آنها فراتر از درک معمولی هستند. شاعر از شنونده میخواهد که باور کند که داستانش بسیار عمیق و الهامبخش است، حتی اگر دیگران آن را نشنیده یا ندیده باشند.
هوش مصنوعی: کسی که از نفسهای دلنشینش حیات میگیرم و هر لحظهاش برایم بینظیر است، وقتی که هیچکس نمیتواند در این حال و احساس من شریک شود، چه نیازی به گفتن این موضوع به دیگران دارم؟
هوش مصنوعی: طعمهی پرنده را نباید به گنجشک داد، زیرا راز و حقیقت بزرگ را نمیتوان در مقابل مگس بیان کرد.
هوش مصنوعی: راز دریا را با گوهر چه میتوانی بگویی؟ در حالی که با کف دریاچه، درّ گرانبها را توزیع میکنی، چه میتوانی به کسی ببخشی؟
هوش مصنوعی: اگر به سخنان من اعتماد نداری، داستان وسیع و عمیق دریا را تصور کن که هرگز نه شنیدهای و نه دیدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاخ انگور کهن دخترکان زاد بسی
که نه از درد بنالید و نه برزد نفسی
همه را زاد به یک دفعه، نه پیش و نه پسی
نه ورا قابلهای بود و نه فریادرسی
از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی
که ندارم به جز از لطف تو فریادرسی
روی بنمای، که تا پیش رخت جان بدهم
چه زیان دارد اگر سود کند از تو کسی؟
در سرم نیست به جز دیدن تو سودایی
[...]
به شکرخنده اگر میببرد دل ز کسی
میدهد در عوضش جان خوشی بوالهوسی
گه سحر حمله برد بر دو جهان خورشیدش
گه به شب گشت کند بر دل و جان چون عسسی
گه بگوید که حذر کن شه شطرنج منم
[...]
گر درون سوختهای با تو برآرد نفسی
چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی
ای که انصاف دل سوختگان میندهی
خود چنین روی نبایست نمودن به کسی
روزی اندر قدمت افتم و گر سر برود
[...]
کس ندارم که پیامی برد از من به کسی
چون کنم دسترسم نیست به فریاد رسی
بر کسی شیفته ام باز من خام طمع
که چو من سوخته خرمن یله کرده است بسی
از منش یاد نمی آید و خود می داند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.