گنجور

 
شمس مغربی

آنکه جان یابم از از انفاس خوشش هر نفسی

چون که کس محرم او نیست چه گویم به کسی؟

طعمه باز به گنجشک نشاید دادن

سرّ عنقا نتوان گفت به پیش مگسی

سرّ دریا به گهر گوی چه گویی با کف

درّ چو بخشی بصدف بخش چه بخشی به کسی

باور از من نکنی قصه دریای محیط

ای که هرگز نشنیدی و ندیدی ارسی