ای درخشان ز رخت مهر سپهر عالی
سایه ات از رخ ذرّات مبادا خالی
ما چو ذرّه همه در سایه خورشید توایم
بر مدار از سر ما سایه ز فارغ بالی
دلم از زلف تو پیوسته پریشان حالست
گرچه جمعست در آن جمع پریشان حالی
گرنه با غالیه از زلف تو بوئی بوده است
غالیا غالیه را کس نخریدس غالی
هم توظاهر شده در مملکت تفصیلی
هم تو مخفی شده در مرتبه اجمالی
هم توئی خوبی رخسار بتان مهوش
هم تو زیبائی زلف و قد و خط و خالی
قفس جسم کجا مانع پرواز شود
طایر جان کسی را که تو پر و بالی
ای ولی که آینه ی روی دلارام خودی
چونکه با تست دلارام چرا مینالی
مغربی با یقین روی نماید هردم
بگمانی تو مگر دیده از آن میمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خر و پالیک آن جای رسیدم که همی
موزهٔ چینی میخواهم و اسب تازی
آب انگور خزانی را خوردن گاهست
که کس امسال نکردهست مر او را طلبی
هنری مرد نباشد بر هر کس خطری
چون چنین است ترا چیست کنون زین هنری
ز محل کرد بدین شهر مرا دهر جدا
ز خطر کرد بدینجای مرا چرخ بری
بی محل باشم لیکن نه بدین بی محلی
[...]
ای تو را بر مه و زهره ز شب تیره ردی
زهره از چرخ به زیبایی تو کردندی
نه عجب گر کند از چرخ ندا زهره تو را
تا به مه بر ز شب تیره تو را هست ردی
لعبت چشم منی چشم منت باد نثار
[...]
نکند دانا مستی نخورد عاقل می
ننهد مرد خردمند سوی مستی پی
چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز ترا
نی چون سرو نماید به مثل سرو چو نی
گر کنی بخشش گویند که می کرد نه او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.