گنجور

 
شمس مغربی

هیچکسی به خویشتن ره نبرد به سوی او

بلکه به پای او رود هر که رود به کوی او

پرتو مهر روی او تا نشود دلیل جان

جان نکند عزیمت دیدن مهر روی او

دل کششی نمیکند هیچ مرا به سوی او

تا کششی نمی‌رود سوی دلم ز سوی او

تا که شنیده‌ام که او دارد آرزوی من

می‌نرود ز خاطرم یک نفس آرزوی او

چون ز‌ زبان ماست او هر نفسی به گفتگو

پس همه گفتگوی ما باشد گفتگوی او

تا که نبد ازو طلب طالب او کسی نشد

این همه جستجوی ما جمله ز‌ جستجوی او

هست همه‌ دل جهان در سر زلف او نهان

هر که دلی طلب کند گو بطلب ز موی او

بس که نشسته روبرو با دل خوپذیر من

دل بگرفت جملگی عادت و خلق و خوی او

قدر نبات یافت آب از اثر مصاحبت

گِل چو شود قرین گُل گیرد رنگ و بوی او

مست و خراب او منم جام شراب او منم

نیست به غیر من کسی میکده و سبوی او

می ز سبوی او طلب آب ز جوی او طلب

بحر شود اگر کسی آب خورد ز جوی او

مغربی از شراب او گشت چنانکه هر سحر

تا به فلک همی‌رسد نعره و های و هوی او

 
 
 
مولانا

چیست که هر دمی چنین می‌کشدم به سوی او

عنبر نی و مشک نی بوی وی است بوی او

سلسله‌ای است بی‌بها دشمن جمله توبه‌ها

توبه شکست من کیم سنگ من و سبوی او

توبه شکست او بسی توبه و این چنین کسی

[...]

سعدی

هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او

بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او

باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا

غالیه‌ای بساز از آن طره مشکبوی او

هر کس از او به قدر خویش آرزویی همی‌کنند

[...]

قائم مقام فراهانی

هر که بخویشتن رود ره نبرد بسوی او

دیده ما نیاورد طاقت حسن روی او

آشفتهٔ شیرازی

تا نکنم به پیش کس شکوه ز تند خوی او

عذر اقامه میکند حسن بهانه‌جوی او

عشق تو را سمندرم باغ گل است اخگرم

طالب آتش از چه رو شکوه کند ز خوی او

بلبل باغ هر سحر گوید با دو چشم تر

[...]

رضاقلی خان هدایت

هیچکسی به خویشتن ره نبرد به سوی او

بلکه به پایِ او رود هرکه رود به کوی او

تا که ازو نبد طلب طالب او کسی نشد

این همه جستجوی ما هست ز جست و جوی او

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از رضاقلی خان هدایت
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه