معنی حسن تو در صورت جان میبینم
عکس رخسار تو در جام جهان میبینم
دفتر حسن بتان را بنظر می دارم
از تو در هر ورقی نام و نشان میبینم
غمزه ایت را چو نظر میکنم از هر نظری
همه بر حسن رخت را نگران میبینم
گرچه از دیده اغیار نهانمی گردی
منت از دیده اغیار عیان میبینم
میکنم هر نفسی دیده از نور تو وام
تا بدان دیده ترا گر بتوان میبینم
خویشتن را چو منم سایه تو زان شب و روز
در پیت بر صفت سایه دوان میبینم
که هویدا شوی از فرط نهانی بر من
گاه از فرط نهانیت عیان میبینم
تو یقینی و جهان جمله گمان من بیقین
مدتی شد که یقین را ز گمان میبینم
تو مرا مغربی از من به من و در من بین
چند گویی که ترا درد گران میبینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در رخت مینگرم صورت جان میبینم
آنچه دل میطلبد پیش تو آن میبینم
روح را چهرهٔ تو نور یقین میبخشد
عقل را پیش دهانت به گمان میبینم
در میان از دهنت بیشتر از نامی نیست
[...]
منم آخر که چنین بی تو جهان می بینم
نه خیال است همانا که چنان می بینم
هرچه در آینه ی رغبت دل می نگرم
نقش سودای تو بر صورت جان می بینم
تو مپندار که آن روی ز چشمم برود
[...]
من درین خاک کهن گوهر جان می بینم
چشم هر ذره چو انجم نگران می بینم
دانه ئی را که به آغوش زمین است هنوز
شاخ در شاخ و برومند و جوان می بینم
کوه را مثل پر کاه سبک می یابم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.