منم آخر که چنین بی تو جهان می بینم
نه خیال است همانا که چنان می بینم
هرچه در آینه ی رغبت دل می نگرم
نقش سودای تو بر صورت جان می بینم
تو مپندار که آن روی ز چشمم برود
بل که در هر چه نگه می کنم آن می بینم
جهل مطلق بود از خانه به بستان رفتن
تا گلستان تو بر سرو روان می بینم
وگر از دست رقیبت که سرش کوفته باد
آشکارا نتوان دید نهان می بینم
بی تو گر روشنی از چشم نزاری برود
سهل باشد که به چشم تو جهان می بینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به طور عمیق احساس تنهایی و دلتنگی خود را به تصویر میکشد. او اعتراف میکند که بدون معشوقش، دنیای اطرافش رنگ و لعابی ندارد و هر چه در آینه دلبستگیاش میبیند، تنها صورت معشوقش است. او تأکید میکند که هرگز نمیتواند از یاد معشوقش رهایی یابد و حتی در میان زیباییهای دیگر، همواره یاد او در دلش باقی است. همچنین، او به این نکته اشاره دارد که رفتن به باغ و دیدههای دیگر، بدون حضور معشوق بیفایده و نادانسته است. در نهایت، احساس میکند که حتی در نبود نور عشق معشوقش، باز هم بر تخت چشمهای او دنیای اطرافش را میبیند.
هوش مصنوعی: من آخرین کسی هستم که بدون تو به دنیا نگاه میکنم. این چیزی که میبینم، خیال نیست و واقعاً همینطور است که میبینم.
هوش مصنوعی: هر زمانی که در آینه به خواستهها و آرزوهای خود نگاه میکنم، تصویر عشق و آرزوی تو را در عمق وجودم مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: نگو که آن چهره از نظر من دور میشود، بلکه هر زمان که نگاه میکنم، آن را در چیزهایی که میبینم حس میکنم.
هوش مصنوعی: بیخبری کامل است وقتی از خانه به باغ برویم و گلستان تو را در حال تماشای سروها ببینیم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانی بهطور واضح رقیب خود را مشاهده کنی، من در عمق وجودم میتوانم به آنچه پنهان است، پی ببرم.
هوش مصنوعی: اگر روشنی چشمانم به خاطر نبود تو برود، اشکالی ندارد، زیرا من در چشمان تو دنیا را میبینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سیرم از خوان سیهکاسه گردون، هرچند
قرص مِهر و مَهَم آرایش خوان میبینم
آنچنان خستهام از دست خسیسان کامروز
مرهم از خستن شمشیر و سنان میبینم
در رخت مینگرم صورت جان میبینم
آنچه دل میطلبد پیش تو آن میبینم
روح را چهرهٔ تو نور یقین میبخشد
عقل را پیش دهانت به گمان میبینم
در میان از دهنت بیشتر از نامی نیست
[...]
معنی حسن تو در صورت جان میبینم
عکس رخسار تو در جام جهان میبینم
دفتر حسن بتان را بنظر می دارم
از تو در هر ورقی نام و نشان میبینم
غمزه ایت را چو نظر میکنم از هر نظری
[...]
من که خورشید جمال تو عیان می بینم
عکس روی تو ز مرآت جهان می بینم
منم آن رند که دایم ز خرابات جهان
شاهد حسن ترا جلوه کنان می بینم
مهر ذاتت که ز نورش دو جهان پیدا شد
[...]
من درین خاک کهن گوهر جان میبینم
چشم هر ذره چو اَنجُم نگران میبینم
دانهای را که به آغوش زمین است هنوز
شاخ در شاخ و برومند و جوان میبینم
کوه را مثل پر کاه سبک مییابم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.