گنجور

 
کوهی

بذات آنکه ما را جسم و جان داد

برای حمد خود گفتن زبان داد

بذات آنکه عقل و علم و ادراک

دل وجان را خدای غیب دانداد

بذات آنکه از غیب هویت

ظهوری کرد و آدم را نشان داد

بذات آنکه از یک قطره آب

قد سرو روان گلرخان داد

بذات آنکه از مژگان و ابرو

دو چشم ترک را تیر و کمان داد

بذات آنکه مرغان چمن را

گل سرخ و سفید و ارغوان داد

بذات آنکه لعل و ذر و گوهر

ز بحر و کان بشاهان جهان داد

بذات آنکه از زلف و رخ خویش

شب و روزی برای مردمان داد

بذات آنکه از یک قطره آب

کتاب حرف و صوت بیگران داد

بذات آنکه از آب خضر را

چشانید و حیات جاودان داد

بذات آنکه از می های وحدت

نبی خویش را رطل گران داد

بذات آنکه از خلطی و خونی

بت لب شکر و شیرین دهان داد

بذات آنکه در پیدا و پنهان

به محبوبان دل موی میان داد

بذات آنکه تا روشن شود ملک

مه و خورشید و چرخ و اختران داد

بذات آنکه او صیف و شتا را

بهاران کرد و در آخر خزان داد

بذات آنکه تا دیوانه شد عقل

برنگ آتشین آب روان داد

بذات آنکه اشیا را به حکمت

ز خاک و باد و آتش آب و نان داد

بذات آنکه آمد در مکانها

نشان خویش را در لامکان داد

بذات آنکه در ایجاد عالم

ز غیب الغیب خود در یک زمان داد

بذات آنکه هر ساعت جمالی

ز حسن خود بچشم عارفان داد

بذات آنکه اول نقطه را ساخت

غذای نقطه را خون روان داد

بذات آنکه بی چون و چگونه

به علم خود یقین بی گمان داد

بذات آنکه او خود شد مصور

بطفلان صورت پیر و جوان داد

بذات آنکه تن را چون زمین کرد

دل و جان را برفعت آسمان داد

بذات آنکه قرب قاب قوسین

محمد را شبی اندر میان داد

بذات آنکه نه مرد از فلک ساخت

بدان نه تن ز چار عنصر زمان داد

بذات آنکه باز روح را خواند

جهان جیفه را با کرکسان داد

بذات آنکه بخشد پشه را پیل

همایون جهانرا استخوان داد

بذات آنکه هر چه داد بستد

بفانی و چه باقی کی توان داد

بذات آنکه با خود باشدش کار

فریب گریه این و گریه آن داد

بذات آنکه انسانرا به فطرت

غم و درد و بلای ناگهان داد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode