سواد اعظم آن خال سیاه است
سواد الوجه او آنجا گواه است
ز عکس خال آن خورشید رخسار
فراوان داغها در جان ما هست
بر آن دانه و آن خط و خالش
ز سوز سینه ما دود آه است
لبش از خون دلها می خورد می
از این دو چشم مستش در نگاه است
ز خورشید جمالش سوخت جانها
ولی در سایه زلفش پناه است
به اسماء و صفات ذات بیچون
که آدم مظهر سر اله است
بسوزان خرمن پندار کوهی
تعین با یقین چون باد و کاه است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذبه معشوق پرداخته است. خال سیاه معشوق نمادی از عشق و جذابیت است، و سواد الوجه (رنگ چهره) گواه بر زیبایی اوست. عشق به او باعث ایجاد داغهایی در دل عاشقان شده و سوزش سینهها به وضوح قابل احساس است. لبهای او به اندازهای شیرین است که میتواند به دلها جراحت بزند. در عین حال، زیبایی او سبب سوختن جانهاست، اما در سایه زلف او میتوان پناه گرفت. شاعر بر این باور است که با شناخت صفات خداوند، آدم مظهر حقیقت الهی است و باید پندارهای نادرست را بسوزاند، زیرا تعین و یقین در حقیقت به مانند باد و کاه است.
هوش مصنوعی: بیشترین تیرگی و سیاهی در چهره، همان نقطه سیاه روی صورت اوست که نشانهای بر زیبایی و ویژگیهای خاص او به حساب میآید.
هوش مصنوعی: چهرهی زیبا و جذاب آن معشوق مانند خورشید، در دل ما حس و آثار زیادی باقی گذاشته است.
هوش مصنوعی: درد و سوز دل ما به صورت دود و آهی در آمده است که بر آن دانه و نشانههای صورتش تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: لب او از درد دلها مینوشد، و چشمان مستش در نگاهش رازهای زیادی نهفته است.
هوش مصنوعی: جمال او چنان درخشانی دارد که جانها را میسوزاند، اما در سایهی زلفهایش میتوان پناه گرفت.
هوش مصنوعی: انسان به واسطه نامها و ویژگیهای خدایی که بینهایت و بیچون و چراست، تجلیگاه الهی است.
هوش مصنوعی: بسوزان آن تصوراتی که همچون کوهی بزرگ و ثابت به نظر میرسند، زیرا یقین و حقایق مانند باد و کاه بیثبات و زودگذر هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو با جُفتِ عِنینِ خویش پیوَست،
چو شاخِ خُشک، گَشته سروِ او پَست.
چه خوش عیش و چه خرم روزگار است
که دولت عالی و دین استوار است
سخا را نو شکفته بوستان است
امل را نو دمیده مرغزار است
هنر در مد و دانش در زیادت
[...]
چه . . . یر است این ز . . . یر خر زبر دست
که خر چون دید زو، آنگونه بشکست
خر نر را . . . ون در کردم این . . . یر
به سان ماده خر خوابید در غست
چو . . . ادم ماده خر ار، کره بفکند
[...]
فلک را عهد بس نااستوار است
همه کار جهان ناپایدارست
بیا کس کز پی یک روزه راحت
بمانده روز و شب در انتظارست
هوایی دارد و آبی زمانه
[...]
به خود کشتن توان زین خاکدان رست
چنانک آن پیرماهی زافت شست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.