گنجور

 
کوهی

سواد اعظم آن خال سیاه است

سواد الوجه او آنجا گواه است

ز عکس خال آن خورشید رخسار

فراوان داغها در جان ما هست

بر آن دانه و آن خط و خالش

ز سوز سینه ما دود آه است

لبش از خون دلها می خورد می

از این دو چشم مستش در نگاه است

ز خورشید جمالش سوخت جانها

ولی در سایه زلفش پناه است

به اسماء و صفات ذات بیچون

که آدم مظهر سر اله است

بسوزان خرمن پندار کوهی

تعین با یقین چون باد و کاه است

 
 
 
مسعود سعد سلمان

چه خوش عیش و چه خرم روزگار است

که دولت عالی و دین استوار است

سخا را نو شکفته بوستان است

امل را نو دمیده مرغزار است

هنر در مد و دانش در زیادت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سوزنی سمرقندی

چه . . . یر است این ز . . . یر خر زبر دست

که خر چون دید زو، آنگونه بشکست

خر نر را . . . ون در کردم این . . . یر

به سان ماده خر خوابید در غست

چو . . . ادم ماده خر ار، کره بفکند

[...]

مجیرالدین بیلقانی

فلک را عهد بس نااستوار است

همه کار جهان ناپایدارست

بیا کس کز پی یک روزه راحت

بمانده روز و شب در انتظارست

هوایی دارد و آبی زمانه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه