گنجور

 
کوهی

ای که منظور و برخود ناظری

روی خود بینی به هرجا بنگری

ما به غیب آورده ایم ایمان بلی

هم تو در غیبی و هم تو حاضری

قوت روح جمله اشیا شدی

در سخن گفتن چه نقل شکری

صید تیر چشم مست او شدی

کوهیا گرچه به غایت لاغری

 
 
 
رودکی

مار را، هر چند بهتر پروری

چون یکی خشم آورد کیفر بری

سفله طبع مار دارد، بی خلاف

جهد کن تا روی سفله ننگری

وطواط

سیرت تو هست عین سروری

صورت تو هست محض صفدری

مملکت چون جسم و تو چون دیده ای

محمدت چون بحر و تو چون گوهری

در علو قدر و در کنه شرف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه