گنجور

 
کوهی

هر دم بشکل دیگر دید ار مینمائی

روی چو ارغوانرا گلنار مینمائی

گه شاهد شکر لب گه بادهای رنگین

گاهی گلاب باشی گه خار مینمائی

گه یار دوست باشی اندر مقام وحدت

گه دشمنی بکثرت خونخوار مینمائی

اقرار مینمائی یعنی که نیست جز من

چون گویمت که هستی انکار مینمائی

چون آفتاب مطلق خود گفته ی اناالحق

هر ذره ی چو منصور بردار مینمائی

میخواستم به بینم یکبار رویت ای دوست

هر لمعه ی که دیدم صد بار مینمائی

با خویش عشقبازی با دیگری نسازی

از غیر خویش دیدم بیزار مینمائی

در جام جمله اشیا سایر توئی چو خورشید

سایر بذات خویشی ستار مینمائی

در غار سینه کوهی بنشست و دم فروبست

چون مصطفی حجابی در غار مینمائی