هزاران آفرین بر صنع صانع
که کرد از نور وظلمت نور جامع
منم مجموعه ارض و سموات
که روح قدسیم اصل تبایع
میان چار عنصر آفتاب است
چو شمع از چرخ چارم گشت لامع
چو عکس آفتاب آن جمالم
از آن گشتم بوصل یار طامع
ندارد عقل درک ذات پاکش
باسماء و صفاتش کرد قانع
جلا ده آینه دل را که از حق
تجلی می شود بر بنده واقع
انا الحق می زند در دل خداوند
چو انسان گوش جانرا کرد سامع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و هماهنگی خلقت اشاره میکند و از خداوند به عنوان صانع و خالق نور و تاریکی ستایش میکند. او خود را مجموعهای از زمین و آسمان میداند و به وجود روح قدس اشاره میکند که نشانهای از ارتباط با خداوند است. شاعر با استفاده از عناصر طبیعی، مانند آفتاب و شمع، به تجلی حقیقت و زیبایی خداوند اشاره میکند و بیان میکند که فهم حقیقی ذات الهی برای عقل انسانی ممکن نیست. در نهایت، از خواننده خواسته میشود که دل خود را برای دریافت تجلی حق تصفیه کند و به یقین برسد که در دل هر انسان و در وجود هر موجودی، خداوند تجلی پیدا میکند.
هوش مصنوعی: هزاران ستایش بر خالق که از ترکیب نور و تاریکی، نوری کامل و جامع به وجود آورد.
هوش مصنوعی: من یک موجود شگفتانگیز هستم که تمام عالم را شامل میشوم و روح من از سرچشمهای مقدس و اصیل نشأت گرفته است.
هوش مصنوعی: در میان چهار عنصر (آب، آتش، خاک و هوا) نور خورشید وجود دارد، همچون شعلهای که از گردونه چهارم (چرخ فلک یا آسمان) درخشان شده است.
هوش مصنوعی: چون تصویر آفتاب، زیبایی من به خاطر پیوند با معشوق، به طمع افتادهام.
هوش مصنوعی: عقل انسانی نمیتواند به ذات خالص و پاک خداوند پی ببرد و تنها به نامها و صفات او بسنده میکند.
هوش مصنوعی: دل خود را پاک و روشن کن، زیرا از حق حقیقت در آن نمایان میشود.
هوش مصنوعی: حق در دل خداوند طنینانداز میشود زمانی که انسان با گوش جانش به شنیدن میپردازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز تو ای چرخ نیلی رنگ دارم
هزاران سان عنا و درد جامع
نه تنها از تو بل کز هر چه جز تست
به من بر هست همچون سیف قاطع
مرا زان مرد نشناسی تو زنهار
[...]
زهی حکم تو چون شمشیر قاطع
زهی رای تو چون خورشید ساطع
امام شرق رکن الدین صاعد
که هستی در فنون علم بارع
کمینه سایه تو چرخ ازرق
[...]
مرقع پوشی و تاج مرصع
مرصع نی مناسب با مرقع
نمیرد گر بمیرد نیکنامی
که در خیلش بود قائم مقامی
چو در مجلس چراغی هست اگر شمع
بمیرد، همچنان روشن بود جمع
مه عید از افق چون گشت طالع
مکن اوقات خویش ای دوست ضایع
بنقد امروز عشرت کن که فردا
که داند تا چه خواهد گشت واقع
یقین میدان که سعد و نحس گیتی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.