گنجور

 
کوهی

آن جام جهان جهان نماید

خورشید صفت عیان نماید

از غایت شدت ظهور او

از دیده ما نهان نماید

دیدم بهزار صورتش من

در کسوت این و آن نماید

هر لحظه برآید او به شکلی

گه پیر و گهی جوان نماید

در باغ پریر دیدم او را

سرو گل و ارغوان نماید

جان را ببرد به قاب قوسین

ابروی کجش کمان نماید

هر لحظه بچشم پاک انسان

از روی مه بتان نماید