گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

جسمی دارم که جان نماید

جانی است که آن روان نماید

عالم چو ظهور نور اسماست

هر نام از او نشان نماید

عینی است که صدهزار صورت

در دیدهٔ این و آن نماید

خوش آینه ایست جام و باده

معشوق به عاشقان نماید

ساغر متنوع است از آن می

دائم در وی چنان نماید

در آینه هر چه تو نمائی

آئینه به تو همان نماید

یک معنی و صدهزار صورت

سید به جهانیان نماید