آن جام جهان جهان نماید
خورشید صفت عیان نماید
از غایت شدت ظهور او
از دیده ما نهان نماید
دیدم بهزار صورتش من
در کسوت این و آن نماید
هر لحظه برآید او به شکلی
گه پیر و گهی جوان نماید
در باغ پریر دیدم او را
سرو گل و ارغوان نماید
جان را ببرد به قاب قوسین
ابروی کجش کمان نماید
هر لحظه بچشم پاک انسان
از روی مه بتان نماید