گرچه در کشتن عشاق زبون میآید
باری آن شکل ببینید که چون میآید
ای صبا، خاک رهش آر و بینداز به چشم
که بلاها همه زین رخنه درون میآید
گر کنم گریه دل ماندگی، از تست، ای دوست
کین شکایت همه از بخت نگون میآید
دل صیاد کجا سوزد، اگر ناله کند
مرغ بیچاره که در دام زبون میآید
آمدی باز و به نظاره برون آمد دل
لحظهای باش که جان نیز برون میآید
خوشم از گریه خود، گرچه همه خون دل است
زان که بوی تو ز هر قطره خون میآید
تا شبم چون گذرد، آه که بازم در دل
یاد آن سلسله غالیهگون میآید
حذر از گوشه چشمش که ز شوخی خود را
مست میسازد و با سحر و فسون میآید
خسروا، چون سخن اول نشنیدی، ناچار
بکش از دوست بلایی که کنون میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه اشاره دارد و به توصیف رنج و سختیهایی میپردازد که عاشق به خاطر عشق متحمل میشود. شاعر از زیبایی و قدرت عشق سخن میگوید و از بیتابی و درد دلش مینویسد. او از احساس غم و اشتیاقی که در دل دارد، ناخوشنودی ناشی از بخت بد و تأثیر آن بر زندگیاش صحبت میکند. در نهایت، شاعر به عشق و زیبایی نگاه معشوق اشاره میکند و از تأثیر آن بر جان و روانش مینویسد، حتی به این که گریه و اشکهایش در واقع نشاندهنده عشق عمیق اوست.
هوش مصنوعی: اگرچه عشق باعث رنج و ناراحتی عاشقان میشود، اما با این حال نگاهی به آن زیبایی بیندازید که چگونه به وجود میآید.
هوش مصنوعی: ای نسیم، خاک پای او را ببر و در چشمانم بریز، زیرا تمام عذابها و مشکلات از این چهره زیبا سرچشمه میگیرند.
هوش مصنوعی: اگر من گریه کنم و دلتنگیهایم را بیان کنم، دلیلش تو هستی، ای دوست؛ چرا که این نارضایتیها همه ناشی از بخت بد و نامساعد من است.
هوش مصنوعی: دل صیاد هیچگاه نمیسوزد، حتی اگر پرندهی بیچارهای که در دام افتاده، ناله کند.
هوش مصنوعی: تو دوباره آمدی و دل من برای تماشای تو بیرون آمده است. این لحظه را درک کن، زیرا ممکن است جان من نیز در این لحظه از من جدا شود.
هوش مصنوعی: من از گریهام خوشحال هستم، حتی اگر تمام آن درد و رنج باشد، زیرا هر قطره از اشکم بوی تو را میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی شب به پایان میرسد، آه که دوباره در دلم یاد آن زنجیره زیبا و رنگارنگ میافتد.
هوش مصنوعی: از نگاه و چشم او بپرهیز، چرا که همان نگاه، به شوخی و بازی، انسان را مست و مجذوب میکند و با جادو و فریب به سوی خود میکشد.
هوش مصنوعی: ای خسروا، چون تو سخن ابتدایی را نشنیدی، ناچار باید از دوستی که اینک به تو بلایی میآورد، دوری کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خون به جوشم ز خط غالیهگون میآید
این بهاری است کز او بوی جنون میآید
عشق را خلوت خاصی است که از مشتاقان
هرکه از خویش برون رفت درون میآید
به تماشای تو ای سرو خرامان ز چمن
[...]
عوض اشک ز نوک مژه خون میآید
با خبر باش دل از دیده برون میآید
مکن ای دل هوس سلسله زلف بتان
که از این سلسله آثار جنون میآید
اضطرابی به دل افتاد حریفان، بیشک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.