دلی کو چون تو دلداری ندارد
بر اهل عشق مقداری ندارد
ز سر تا پای زلفت یک شکن نیست
که در هر مو گرفتاری ندارد
ندانم زاهدی کز کفر زلفت
به زیر خرقه زناری ندارد
کدامین گل به بستان سرخ روید
که از تو در جگر خاری ندارد
دهان پسته ماند با دهانت
ولیکن نغز گفتاری ندارد
کسی کو روی تو دیده ست، هرگز
نظر بر پند غمخواری ندارد
من از خمخانه دردی کشیدم
که آنجا محتسب کاری ندارد
که آب خوش خورد از عقل آن کس
که ره در کوی خماری ندارد
بیا و دست گیر افتاده ای را
که جز تو در جهان یاری ندارد
مگو کز هجر من چون است خسرو
امید زیستن باری ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف عشق و دلدادگی است. شاعر با بیانی عاطفی و توصیفی، از دلی که چون دل او دلداری ندارد سخن میگوید و به نقصانی که در عشق وجود دارد اشاره میکند. او زلف معشوق را به تصویر میکشد که در آن هیچ تضادی نیست و از زیباییهایش میگوید. شاعر به زاهدی اشاره میکند که به کفر زلف معشوق اعتراف کرده، و از غمی که در وجودش از عشق بر او سایه انداخته، سخن میگوید. او به خمخانه و دردهایی که در آن کشیده، نیز اشاره میکند و از معشوق میخواهد که دست یاری به او دراز کند. در پایان، شاعر به حسرت و فقدان عشق پرداخته و میگوید که امیدی به زندگی بدون معشوق ندارد.
هوش مصنوعی: دلهایی که مانند تو توانایی و محبت ندارند، برای عاشقان هیچ ارزشی ندارند.
هوش مصنوعی: زلفهای تو به قدری زیبا و پیچیدهاند که هیچ شکلی از بینظمی و درهمریختگی در آنها دیده نمیشود و هر رشتهی موی تو به خوبی و زیبایی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: نمیدانم آن زاهدی که با کفر و مخالفت نسبت به زلفهای تو، هنوز حلقهای بر کمر ندارد، چه کسی است.
هوش مصنوعی: کدام گل در باغ سرخ رشد میکند که احساس تلخی از تو در دل نداشته باشد؟
هوش مصنوعی: دهان پسته مانند دهان تو است، اما سخنان دلنشینی ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی و چهرهات را دیده باشد، هرگز به توصیهها و نصیحتهای کسانی که نگران او هستند توجهی نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: من در مکانی بودم که در آنجا مسئولین و ناظران به کارها و رفتارها توجهی ندارند و من از درد و رنجی که تحمل کردهام، سخن میگویم.
هوش مصنوعی: کسی که در راه و مسیر خوشی و شادابی قرار ندارد، هیچگاه نمیتواند از زندگی لذت ببرد.
هوش مصنوعی: بیایید به کمک کسی بشتابیم که در این دنیا تنها مانده و جز شما کسی را ندارد که به او یاری رساند.
هوش مصنوعی: نگو که به خاطر دوری من، خسرو دیگر امیدی به زندگی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زمانه نغزگفتاری ندارد
و گر دارد چو تو باری ندارد
جهان جز من جهانداری ندارد
وگر دارد چو من باری ندارد
چمن جز عشق تو کاری ندارد
وگر دارد چو من باری ندارد
چه بیذوقست آن کش عشق نبود
چه مردهست آن که او یاری ندارد
به غیر قوت تن قوتی ننوشد
[...]
جمادست آن که دل داری ندارد
یقین می دان که جان باری ندارد
تو آن منگر که صاحب دولت این جا
به جز عیش و طرب کاری ندارد
اگرچه ملک و مال و جاه دارد
[...]
فلک با ما سر یاری ندارد
بجز میل دلا زاری ندارد
ز پهلوی من این گردون بیمهر
جز آهنگ جگر خواری ندارد
چه بیدادست یا رب چرخ گردان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.