چو ترک مست من هر لحظه ای سوی دگر غلتد
شود نظارگی دیوانه و زو مست تر غلتد
به چوگان بازی آن ساعت که توسن را دهد جولان
به میدان در خم چوگانش از هر سوی سر غلتد
ز گرد آلوده روی آن سوار من همی خواهد
که افتد در زمین خورشید و اندر خاک در غلتد
هزاران گوهر جان قسمت است آن در غلتان را
که هنگام خوی از رخسار آن زیبا پسر غلتد
شبش خوش باد، روز از دیده بی خواب پر خونم
چو او بر فرش عیش خویش مست و بی خبر غلتد
نغلتد کس چو من در شیوه های عاشقی در خون
مگر مجنون دگر زنده شود زینسان که در غلتد
بسی غلتید خسرو بهر خواب و نامدش، اکنون
تو بنما چشم غلتانش که در خواب دگر غلتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و جنون عاشقانه است. شاعر به تصویرسازی از حالاتی میپردازد که در عشق مستی و غلتیدن به سرزمین عشق و زیبایی رخ میدهد. او از عشق دیوانهوار و تأثیر آن بر روح و جسم خود میگوید. غلتیدن به معنی سقوط در دنیای عشق و خوشبختی است، جایی که زیبایی معشوق همچون خورشید میدرخشد و عاشق در پی او غلت میزند. در نهایت، شاعر بیان میکند که هیچکس به اندازهٔ او در شیوهٔ عاشقی غلت نمیزند، مگر مجنون که او نیز در همین بیخبری و شوق غلتیده است.
هوش مصنوعی: وقتی که معشوقهی مست من هر لحظه به سمتی دیگر میچرخد، من هم دیوانهوار و در حال تماشا، بیشتر به دنبال او میچرخم.
هوش مصنوعی: در زمانی که اسب در میدان چوگان به فعالیت میپردازد و به خوبی میتازد، توپ از هر طرف به حرکت درمیآید و به جریان میافتد.
هوش مصنوعی: از چهره غبارآلود آن سوار، من آرزو دارم که خورشید به زمین بیفتد و در خاک غلت بزند.
هوش مصنوعی: هزاران گوهر ارزشمند برای کسی است که چون آن زیبای جوان به آرامی بر زمین میغلتد و به دیگران میبخشداش.
هوش مصنوعی: شب او خوش باشد، در روز نازدارم و از خواب بیخبر و چشمانم پر از اشک است. او در حالی که بیخبر و مست است، بر فرش خوشیهای خود غلت میزند.
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه من در شیوههای عشق و عاشقی غوطهور نمیشود، مگر اینکه شخصی مانند مجنون دوباره زنده شود و چنین در عشقت غرق گردد.
هوش مصنوعی: بسیار پیش آمد که خسرو به خواب رفت و خوابش نبرد، حالا تو به من نشان بده که او چگونه در خواب بار دیگر غلت میخورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم، شب بر خس و خاشاک کویش تا سحر غلتد
چو آن شبنم که درگلزار، برگلهای تر غلتد
نه پای رفتن و نی دست دامنگیریش دارم
درین بی دست و پایی ها، مگر اشکم به سر غلتد
درین بزم آن قدر از خود، ز خودکامی طمع دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.