مشو پنهان برون آ، عالمی را جان بیاساید
زهی آسایش جانی که از جانان بیاساید
مکن منعم چو سیری نیست از رویت، چه کم گردد؟
اگر بی توشه ای از نعمت سلطان بیاساید
نگه کن تا چه لذت باشد ار بنوازیم، جانا
که گر پیکان زنی بر سینه من جان بیاساید
مرا دردی ست کاسایش، نیابد، جز به یک تیرت
عجب دردی که جان خسته از پیکان بیاساید
چو من زین درد بی درمان نخواهم گشت آسوده
طبیب آن به بود کز کردن درمان بیاساید
از آن بدخو کرشمه بارد و غم بر دهد جانم
همین بار آورد کشتی کز آن یاران بیاساید
به راه عشق کانجا صد سکندر جان دهد تشنه
زهی بخت خضر کز چشمه حیوان بیاساید
تن نازک کجا تاب خرابیهای عشق آرد؟
چگونه مرغ خانه در ده ویران بیاساید؟
دل و جانم که ناساید به جز از دیدن خوبان
نپنداری که خسرو تا زید زیشان بیاساید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنج عشق و وابستگی به معشوق است. شاعر با زبان شاعرانه به حسرت و آرزوهایش اشاره میکند، و میگوید که هیچ آسایشی جز با دیدار محبوبش نخواهد داشت. او از دردی صحبت میکند که تنها به وسيله محبوبش درمان میشود و اذعان میکند که عشق او را به جانکاهی میکشاند. شاعر به ظرافتهای عشق و قدرت آن اشاره میکند و اینکه چگونه تن نازک انسان نمیتواند فشارهای ناشی از این عشق را تحمل کند. در نهایت، او بیان میکند که دل و جانش تنها با دیدن زیباییهای معشوق به آرامش میرسد و نمیتواند از این عشق رهایی یابد.
هوش مصنوعی: خودت را پنهان نکن و بیرون بیا، چرا که اگر مخلوقی بخواهد از عشق به معشوقی جان بکند، چه آرامشی میتواند داشته باشد!
هوش مصنوعی: اگر از دیدارت محرومیم و نتوانیم خوشیهایی که میخواهیم را تجربه کنیم، پس چه فایدهای دارد؟ حتی اگر در زندگی خوشبختی بادشانس بیابیم، بدون دسترسی به نعمتی که از تو میآید، هیچ لذتی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که اگر ما به هم محبت کنیم و یکدیگر را نوازش کنیم، لذتی شگفتانگیز خواهیم داشت. اگرچه ممکن است کلام یا رفتاری آزاردهنده به بدن من برسد، اما عشق و محبت راستین میتواند هر درد و رنجی را از دل خارج کند.
هوش مصنوعی: دردی دارم که هیچ درمانی ندارد، جز اینکه تو با تیر محبتت به قلبم بزنی. چه دردی است که جان خستهام فقط میتواند با یک پیکان عشق آرامش پیدا کند.
هوش مصنوعی: اگر من از این درد بیدرمان خلاص نشوم، پس چه بهتر که طبیب من هم دردی را که نمیتواند درمان کند، کنار بگذارد.
هوش مصنوعی: از آن زن بدخلق، ناز و کرشمهای میبارد که غم و اندوه برجانم مینشیند. همین حالا، این درد میزند به دلم، مثل کشتی که در دریایی طوفانی از آرامش یارانش بیبهره است.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، جایی که افراد بزرگ با جانشان برای عشق فداکاری میکنند، خوشا چشمهای که میتواند جان آدمی را سیراب کند و او را از رنج و تشنگی نجات دهد.
هوش مصنوعی: بدن لطیف چگونه میتواند سختیهای عشق را تحمل کند؟ چگونه پرندهای که در خانهاش ویرانی وجود دارد، میتواند در آنجا آرامش یابد؟
هوش مصنوعی: دل و جانم تنها با دیدن زیباییها آرام میگیرد. گمان نکن که از دیگران خوشم میآید، زیرا فقط از دیدن زیبا رویان لذت میبرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مگر زلف سبکسیر تو از جولان بیاساید
که از دست کشاکش رشته های جان بیاساید
اگرنه بر امید وصل یوسف طلعتی باشد
به چندین چشم، چون زنجیر در زندان بیاساید؟
به راهش تا فشاندم نقد جان آسوده گردیدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.