کسی را به دور حسن تو پروای خواب نیست
کو دل کزان دو نرگس رعنا خراب نیست
ای محتسب که منع سر اندازیم کنی
بگذر ز ما که مستی ما از شراب نیست
بر جان ما ز غمزه مزن تیر دمبدم
بر بی گناه ظلم پیاپی ثواب نیست
دل خواست بوسه ای ز لبت، بر دهان زدی
در روزگار مثل تو حاضر جواب نیست
کردم مقابل رخ تو آفتاب را
چیزی ست در رخ تو که در آفتاب نیست
تا چند قصد خسرو بیچاره می کنی
یک شیوه کن که حاجت چندین عتاب نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و میگوید که کسی به خواب و استراحت نمیاندیشد، زیرا دلها از زیباییهای او سرشار است. شاعر از محتسب (ناظر بر امور شراب و مستی) میخواهد که از سرکوبی آنها بگذرد، زیرا مستی آنها به خاطر شراب نیست. او به معشوق میگوید که با نگاههای خیرهاش قلب او را آزار ندهد و بر بیگناهی ظلم نرود. همچنین، از زیبایی معشوق میستاید و میگوید که چهرهاش حتی از آفتاب زیباتر است. در نهایت، درخواست میکند که به معشوق به جای توبیخ و سرزنش یک رویکرد ملایمتر اتخاذ کند، چرا که هیچ نیازی به این همه عتاب نیست.
هوش مصنوعی: هیچکس در خواب و آسایش به دور زیبایی تو فکر نمیکند، زیرا کسی که دلش از نگاههای زیبا و شگفتانگیز تو آشفته شده، نمیتواند راحت باشد.
هوش مصنوعی: ای نگهبان شرع، ما که میخواهیم باده بنوشیم، به ما دست نزن و از ما بگذر، چرا که مستی ما به خاطر شراب نیست.
هوش مصنوعی: از نگاه تو آسیب نزن به جان ما، زیرا که بیگناه مورد ظلم مکرر قرار میگیرد و این کار پاداشی ندارد.
هوش مصنوعی: دل میخواست یک بوسه از لبت بگیرد، اما تو وقتی صحبت کردی، پاسخهایی زدی که هیچکس در زمانهات مثل تو جوابگو نیست.
هوش مصنوعی: من در مقابل چهره تو، آفتاب را قرار دادم و متوجه شدم که چیزی در چهره تو وجود دارد که در آفتاب نیست.
هوش مصنوعی: چرا مدام به بیچارگی خسرو فکر میکنی؟ یک راه را دنبال کن که نیازی به این همه توبیخ و سرزنش نباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای سروری که چون تو به رادی سحاب نیست
چون رای روشن تو بلند آفتاب نیست
مهمان رسیدهاند تنی چندم این زمان
قومی که شان برفتن از اینجا شتاب نیست
داریم کودکی که چو روی و چو موی او
[...]
با نور و تاب فکرت تو آفتاب نیست
آن را نظیر رای تو خواندن صواب نیست
تو آفتاب دینی و در آفتاب چرخ
صد یک ز رای و فکرت تو نور و تاب نیست
از آفتاب جود تو ای آفتاب دین
[...]
احوال ناتوانی ایام خویشتن
در مجلس رفیع تو گفتن ثواب نیست
داریم دلبری که چو روی و چو موی او
گلبرگ نوشکفته و مشک بتاب نیست
در بند خواب او همه حیران بمانده ایم
[...]
بیدار شو، دلا، که جهان جای خواب نیست
ایمن درین خرابه نشستن صواب نیست
از خفتگان خواب چه پرسی که حال چیست؟
زان خواب خوش که هیچ کسی را جواب نیست
چون هیچ دوست نیست وفادار زیر خاک
[...]
در خانه تا قرابهٔ ما پر شراب نیست
ما را قرار و راحت و آرام و خواب نیست
در خلوتی که باده و ساقی و شاهد است
حاجت به چنگ و بربط و نای و رباب نیست
خوش کن به باده وقت حریفان که پیش ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.