گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است

به آفتاب ز ذره چه جای پیغام است

هزار جان مقدس شدند خاکستر

هنوز پختن سودات از آدمی خام است

بیار ساقی دریای می که جانم سوخت

ز جاجه دل من گر چه دوزخ آشام است

ازان چراغ که دلهای خلق می سوزد

چراغها به سر کوی تو به هر شام است

خطاست نسبت بالای تو به سرو، که سرو

نه شوخ وشنگ خرام است و مست و خودکام است

دلم که بستده ای باز ده که که لاف زنم

که این خرابه ز سلطان خویش انعام است

زکوة حسن کم از یک نظاره آخر کار

گدای کوی توام، گر چه خسروم نام است

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مجیرالدین بیلقانی

زهی شکسته رواق سپهر نیلی را

صدای صیت بلندت که در جهان عام است

بگویم و بزه این سخن به گردن من

که خاص حلقه بگوش در تو ایام است

به چشم تو که مرا در ثنای تو دستی است

[...]

سلمان ساوجی

بیا که بی لب لعل تو، کار من، خام است

ز عکس روی تو، آتش فتاده در جام است

مرا که چشم تو بخت است و بخت، در خواب است

مرا که زلف تو، شام است و صبح، در شام است

دلم به مجلس عشقت، همیشه بر صدر است

[...]

اهلی شیرازی

دل کباب ز خوناب دیده بد نام است

بسوختیم و هنوز از تو کار ما خام است

اگر نه مهر تو می ورزد آفتاب چرا

ملازم سر کوی تو صبح تا شام است

بیا و جرعه مستان غم به رغبت نوش

[...]

صائب تبریزی

فراغ بال طمع کردن از فلک خام است

که فلس ماهی این بحر حلقه دام است

مرو ز میکده بیرون، که در جهان خراب

ز روزنی که نسیمی به دل خورد جام است

صفای وقت ز صافی کشان مجو زنهار

[...]

اقبال لاهوری

زمانه قاصد طیار آن دلآرام است

چه قاصدی که وجودش تمام پیغام است

گمان مبر که نصیب تو نیست جلوهٔ دوست

درون سینه هنوز آرزوی تو خام است

گرفتم این که چو شاهین بلند پروازی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه