چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخت؟
که برنشانه دلهای عاشقان انداخت
شمایل قد رعنا و طبع موزونت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
کمال حسن تو جایی رسید در عالم
که خلق را به دو خورشید در گمان انداخت
وفا و مهر تو، ای یار بی وفا، ما را
جدا ز خدمت یاران و دوستان انداخت
به هر نفس غم عشقت هزار تیر بلا
به نزد خسرو مسکین ناتوان انداخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟
که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت
دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه
[...]
شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت
که روز من به شب تیره در گمان انداخت
که داد جز رخ و زلفت نشان روز و شبی
که آن براین شکن و این گره بر آن انداخت
دو زلف پر گرهت گر نگه کنی دو شبند
[...]
چو عکس روی تو پرتو بر آسمان انداخت
زمانه را به دو خورشید در گمان انداخت
جهان ز زحمت تاریکی شب ایمن شد
چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت
فزود رونق بستان عارضت کامسال
[...]
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
بلای غمزه نامهربان خونخوارت
چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم
[...]
چو حسن روی تو آوازه در جهان انداخت
هوای عشق تو در جان بی دلان انداخت
سمن بران همه چوگان خویش بشکستند
کنون که شاه رخت گوی در میان انداخت
از آن میانه گل و لاله را برآمد نام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.