گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

مردانه می کشد به جفایم ستمگری

تا میرم و دگر ندهم دل به دیگری

راحت بود سیاست آن کس که بایدش

از غمزه دور باشی و از ناز خنجری

گفتم که دوش با تو نشستیم، راست است

بر خویش بسته ام به هوس خواب دیگری

از غم مگر ز وادی هجر استخوان بود

کز کعبه امید بیاید کبوتری

ماییم و خواب و بازوی آن یار زیر سر

وه کی نهد تو در خم بازوی ما سری

کی ره کند به کلبه ما چون تو آفتاب

ما ناخدای باز کند ز آسمان دری

یارب حلال خواب خوش، ار چه شبی ز غم

روزی نبود پهلوی ما را ز بستری

خسرو به سایه ای ز درخت تو قانع است

آن دولت از کجا که به دست افتدش بری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری

تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری

این روز و شب گریستن زاروار چیست

نه چون منی غریب و غم عشق برسری

بر حال من گری که بباید گریستن

[...]

منوچهری

برگ گل سپید به مانند عبقری

برگ گل دو رنگ به کردار جعفری

برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری

چون روی دلربای من، آن ماه سعتری

قطران تبریزی

پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری

کافور بر گرفت ز که باد عنبری

از گل زمین شده چو تذروان هندوی

وز ابر آسمان چو پلنگان بربری

از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان

[...]

مسعود سعد سلمان

ای فال گیر کودک فالم ز روی تو

با روشنایی مه و با سعد مشتری

هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور

پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری

دارند صورت پری اندر بلور و تو

[...]

ابوالفرج رونی

ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری

ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری

در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان

بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری

اقبال را به همت بهتر طلیعه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالفرج رونی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه