مردانه می کشد به جفایم ستمگری
تا میرم و دگر ندهم دل به دیگری
راحت بود سیاست آن کس که بایدش
از غمزه دور باشی و از ناز خنجری
گفتم که دوش با تو نشستیم، راست است
بر خویش بسته ام به هوس خواب دیگری
از غم مگر ز وادی هجر استخوان بود
کز کعبه امید بیاید کبوتری
ماییم و خواب و بازوی آن یار زیر سر
وه کی نهد تو در خم بازوی ما سری
کی ره کند به کلبه ما چون تو آفتاب
ما ناخدای باز کند ز آسمان دری
یارب حلال خواب خوش، ار چه شبی ز غم
روزی نبود پهلوی ما را ز بستری
خسرو به سایه ای ز درخت تو قانع است
آن دولت از کجا که به دست افتدش بری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل درباره درد و رنج ناشی از جدایی و عشق ناکام است. شاعر از ستم و بیعدالتیای که در عشق متحمل شده سخن میگوید و بیان میکند که تلاش کرده تا به کسی دیگر دل نبندد. وی به تلاطمهای درونیاش اشاره میکند و از غم هجر و خوابهای شورانگیزش با یار یاد میکند. شاعر تأمل میکند که عشق او چقدر دشوار است و به دنبال آرامش در غمهایش است. نهایتاً، بر حسرت زندگی و امید به دوباره دیدن یارش تاکید میکند.
هوش مصنوعی: ستمگر به من بسیار رنج میدهد، اما من به خاطر این درد، هرگز دل خود را به دیگری نمیسپارم.
هوش مصنوعی: کسی که باید از جفا و ناز درخواستهای دیگران دوری کند، در سیاست کارش راحتتر است.
هوش مصنوعی: گفتم که دیشب با تو نشستم و این درست است، اما به خاطر تمایلات خودم به خواب دیگری فکر میکنم.
هوش مصنوعی: آیا میتوان از غم و اندوه جدایی، استخوانی باقی مانده باشد که از کعبه امید، پرندهای به سوی ما پرواز کند؟
هوش مصنوعی: ما در خواب و خیال آن معشوق هستیم و هیچکس نمیتواند سر خود را بر بازوی ما بگذارد.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند به خانه ما بیاید، در حالی که تو همانند آفتابی هستی که در آسمان به ما نور میدهد و همچون ناخدایی در دریای زندگی ما را راهنمایی میکنی؟
هوش مصنوعی: ای خدا، خواب راحت را حلال کن برای ما، هرچند شبها به خاطر غم، روزها هم در کنار ما نیست و روی تخت تنها هستیم.
هوش مصنوعی: خسرو به سایه درخت تو راضی است، پس این خوشبختی چطور ممکن است که به او برسد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.