گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گرفت

خانه صبر از غمت سر تا به سر سودا گرفت

سرو نازم رقص رقصان دی درآمد در سماع

حلقه حلقه عاشقان را جان و دل یغما گرفت

آتش سینه اگر چه مدتی می سوخته ست

عاقبت شعله زد و از راه دل بالا گرفت

من به نقد امروز با وصل بتانم در بهشت

زاهد بیچاره در دل وعده فردا گرفت

هر محبی کو قدم در راه عشق از صدق زد

پیش محبوب او به آخر پایه اعلا گرفت

دولت خسرو همین باشد که او در کوی دوست

با سگانش همنشین شد منصب والا گرفت