آنکه جان گویند خلقی، آن تویی
وانکه شیرین تر بود از جان تویی
شهر دل ویران شد از بیداد تو
ورچه ویران تر شود، سلطان تویی
در بلای فتنه نتوان زیستن
دیر زی، گره یکی زیشان تویی
تا کیم سوزی که دل بر جای دار
چون برین دل صاحب فرمان تویی
از گران جانی من، جانا، مرنج
چون درون جان من پنهان تویی
من خوشم، گر سوخته دارم جگر
از تو خواهم عذر، چون مهمان تویی
درد خسرو هر زمان افزون تر است
از که گیرم عیب، چون درمان تویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای درون جان برون جان تویی
هرچه گویم آن نهٔ هم آن تویی
کشور جان مرا سلطان تویی
نه همی سلطان که جان جان تویی
هم خداوند خداوندان تویی
هم دوای درد بیدرمان تویی
حیدرا تا بوده جان، جانان تویی
فارِس این دشت و این میدان تویی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.