گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

تا شدم چشم آشنا با روی تو

چشمه ها از من روان شد سوی تو

بس که مویت در خیال من نشست

در خیالم کین منم با موی تو

عاشق روی توام کز بس صفا

روی توان دیدن اندر روی تو

من کجا خسپم که از فریاد من

شب نمی خسپد کسی در کوی تو

گفتیم بی روی من در گل مبین

چون کنم، می آیدم زو بوی تو

نفگنی در گردنم دستی که نیست

این کمان را طاقت بازوی تو

سر به زانو مانده ام از دامنت

تا چرا بوسد سر زانوی تو

بنده خسرو از سر جان خواستت

تا نشیند ساعتی پهلوی تو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

ای ببرده آب آتش روی تو

عالمی در آتشند از خوی تو

مشک و می را رنگ و مقداری نماند

ای نه مشک و می چو روی و موی تو

چشمکانت جاودانند ای صنم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

ترک من ای من سگ هندوی تو

دورم از روی تو دور از روی تو

بر لب و چشمت نهادم دین و دل

هر دو بر طاق خم ابروی تو

من به گردت کی رسم چون باد را

[...]

ادیب صابر

ای شب تاری غلام موی تو

روز روشن پیشکار روی تو

چاکر روز و شبم تا روز و شب

نایبند از روی تو وز موی تو

بنده موی تو دلهای جهان

[...]

خاقانی

پشت پایی زد خرد را روی تو

رنگ هستی داد جان را بوی تو

گشته چون من کشته‌ای زنار دار

جان عیسی در صلیب موی تو

از پی خون‌ریز جان خاکیان

[...]

عطار

ای جهانی پشت گرم از روی تو

میل جان از هر دو عالم سوی تو

صد هزاران آدمی را ره بزد

مردم آن نرگس جادوی تو

لاابالی‌وار خوش بر خاک ریخت

[...]

مشاهدهٔ ۱۶ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه