آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی سوی تو
خوی تو مردم کشتن است، ای من غلام روی تو
گه جان به بویی می دهم، گه دل به مویی می نهم
کاری ست افتاده مرا با هر خم گیسوی تو
از بس که کویت هیچگه خالی نباشد ز آه کس
هر لحظه بینم تازه تر داغ سگان گوی تو
نزدیک مردن می شوم از بوی زلفت می زیم
تا حال چون خواهد شدن روزی که نبود بوی تو
گر من نمانم، ظن مبر کز کوی او دامن کشم
با باد همراهی کند خاک من اندر کوی تو
آیم به کویت هر شبی چون خواب ناید چون کنم
مشغول دارم تا سحر خود را به گفت و کوی تو
گفتی که سوی باغ رو تا بو که دل بگشایدت
او فتح ما را کی زند چندین گره در موی تو
امشب که مهمان منی، فردا که خواهد زیستن؟
بگذار تا یک ساعتی می بینم اندر روی تو
دست رقیبت بس بود، گر تیغ بر من می زنی
پیکار خسرو چون نهم بر ساعد و بازوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلدادگی است. شاعر به زیبایی محبوبش اشاره میکند و از تاثیر عمیق او بر دل و جانش سخن میگوید. او از شدت علاقهاش میگوید که وقتی به یاد محبوبش میافتد، جان و دلش را به او تقدیم میکند و از عذاب فراق و دلتنگیاش برای او مینالد. شاعر همچنین به زیباییهای محبوب و لحظات نزدیک به مرگ ناشی از عطر و زلف او اشاره میکند. او بیان میکند که در کوی محبوبش هیچگاه خالی از آرزوی ملاقات نیست و همواره در جستجوی اوست. در نهایت، شاعر از حساسیت و رقابتهایی که در عشق وجود دارد، سخن میگوید و میخواهد تا لحظاتی در کنار محبوبش بماند و زیباییاش را تماشا کند.
هوش مصنوعی: برای تو زیبایی و دلربایی خاصی وجود دارد که همه را مجذوب خود میکند. چشمانت مثل آینهای است که توجه همه را به خود جلب میکند. جذبه و سحر طبیعی تو باعث میشود که انسانها به راحتی تحت تأثیر قرار بگیرند و حتی در این راه از خود گذشتگی نشان دهند. من هم به خاطر وجود تو به خدمتگزاری وادار شدهام.
هوش مصنوعی: گاهی جانم را به بویی میسپارم و گاهی دلام را به رشته مویی میدهم. با هر پیچ و خم گیسوی تو، کاری برایم پیش آمده است.
هوش مصنوعی: از آنجا که کوی تو همیشه پر از آه و حسرت است، هر لحظه داغ دلهایی که به خاطر تو میسوزند را تازهتر از قبل احساس میکنم.
هوش مصنوعی: نزدیک مرگ میشوم، اما هنوز بوی زلفت در هوای من است. نمیدانم روزی که دیگر بوی تو را حس نکنم، چه حسی خواهم داشت.
هوش مصنوعی: اگر من نباشم، فکر نکن که از مسیر او دور میشوم. حتی اگر بروم، خاک من در کوی تو باقی میماند و با باد هم همراهی نمیکند.
هوش مصنوعی: هر شب به کوی تو میآیم و وقتی خواب به سراغم نمیآید، خود را مشغول نگه میدارم تا صبح تنها با یاد تو و صحبت دربارهات بگذرانم.
هوش مصنوعی: گفتی به سمت باغ برو تا بوی آن تو را شاد کند. اما پیروزی ما چه زمانی بهدست میآید وقتی که این همه گره در موی تو وجود دارد؟
هوش مصنوعی: امشب که تو مهمان منی، فردا چه کسی زنده خواهد بود؟ بگذار تا برای یک ساعت هم شده، چهرهات را ببینم.
هوش مصنوعی: اگر دست رقیبت به تو رسیده، دیگر نیازی نیست که با شمشیر به من حمله کنی؛ من چگونه میتوانم بر ساعد و بازوی تو بکوبم و با تو مبارزه کنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دیده ی بخت جهان در آرزوی روی تو
وی قبله ی جان جهان طاق خم ابروی تو
ای نور چشم من صبا آورد بویت سوی ما
عمریست تا جان می دهد مسکین دلم بر بوی تو
تا چند چوگان جفا جانا زنی بر جان ما
[...]
داری به جان من کمین ای من کمین هندوی تو
خوی تو گر هست این چنین صد جان فدای خوی تو
گه بر در بتخانه ام گه در حریم خانقه
القصه گردم در به در دایم به جست و جوی تو
بادا ز زخم ناوکت در سینه صد روزن مرا
[...]
سایم همه شب روی خود بر خاک دور از روی تو
باشد شبی ای سیمتن آسایم از پهلوی تو
دورم من و نزدیک تو نتوانم از ضعف آمدن
کاهم ز غم باشد مرا بادی رساند سوی تو
تا بر زبان دیگری نام تو باری نگذرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.