همی ریزی به بازی خون یاران
چنین باشد سزایی دوستداران؟
به خون بیدلان خوردن مکن خوی
که کس را نآید این شربت گواران
من رسوا و هر سو خنده خلق
چو مستی در میان هوشیاران
برای صبح پیروزی که بی تست
حیات من چو شام سوکواران
تنم پرورده شد در خون دیده
چنان کز می سفال باده خواران
نگویم درد خود با کس کز این راز
نگنجد در دل نااستواران
منم سرگشته زیر پای خوبان
چو گوی افتاده در پیش سواران
شکاری را ز تیر ترک روزی ست
مرا از ناوک مردم شکاران
چه خوش می نالد اندر عشق خسرو
چو بلبل در قفس وقت بهاران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابوالفتح آفتاب نامداران
مظفر نام و تاج کامگاران
اگر باران نباشد در بهاران
سرشگ و آه من بس باد و باران
جهان را بس بود نالیدن من
اگر بلبل ننالد در بهاران
سحرگه بانگ من بشنو ز مطرب
[...]
همه سیمین بر و زرین سواران
پری رویان و پروین گوشواران
زلبهای چو بسد در فروشان
ز گیسوهای مشکین مشکباران
بگاه عشرت و بوس و تماشا
[...]
نشست آن شب به نوشانوش یاران
صبوحی کرد با شب زندهداران
که گر جامه بپوشد شه هزاران
نگردی تو ز خیل بیقراران
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.