مخند از درد من، جانا، نه بر بازی ست آه من
درون تا آتشی نبود، نخیزد دود از روزن
ز جامه گر چه جان پاره کنی، کی باورم داری؟
ترا کاسیب خواری هیچ گه نگرفت در دامن
گناهی جز وفاداری من اندر خود نمی بینم
ندانم تا که فرمودت که دل از دوستان بر کن
اگر از ناز خون ریزی، حلالت کردم، ای بدخو
وگراز دوست جان خواهی، رضایت خواهم، ای دشمن
مرا در باغ می خوانی، مگر آگه نه ای از خود؟
رها کن تا ترا ببینم، چه جای لاله و نسرن
الا، ای ساقی مستان، طفیل جرعه رندان
شرابی گر نمی ارزم، سفالی بر سرم بشکن
ببر از من همه اسباب هستی جز وفای خود
که آن در خاک خواهد رفت، دور از روی تو با من
رقیبا، گردنت بار گران را بر نمی تابد
تو از خون مسلمانان گرانباری مکن گردن
برفت از یاد خسرو زاد و بوم کهنه در کویش
چو مرغی در قفس ماند، فرامش گرددش مسکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و غم عاشقانه است. شاعر از دردش میگوید و تأکید میکند که این درد نه شوخی است و نه به سادگی رفع میشود. او به وفاداریاش اشاره میکند و از عدم درک دیگران از احساساتش گلهمند است. نگرانی از تبعات جدایی از دوستان و ناز معشوق را مطرح میکند. شاعر به ساقی میگوید که اگر نتواند شرابی ارزشمند به او بدهد، بهتر است همه چیز را از او بگیرد جز وفاداریاش. در انتها، او از درد جدایی و فراموشی یاد میکند و به احساس تنهایی و حسرت خود اشاره دارد.
هوش مصنوعی: عزیزم، به خاطر درد و رنج من نخوان، زیرا آه من بازی نیست. اگر درونم تا آتش نباشد، دودی هم از روزنه بلند نمیشود.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است با آسیب زدن به لباس جان خود را نقض کنی، اما آیا میتوانی مرا قانع کنی؟ تو هرگز در دامن خود چیزی از ذلت و خفت نگرفتهای.
هوش مصنوعی: من هیچ گناهی جز وفاداری خودم نمیبینم، نمیدانم چرا به من گفتی که دل از دوستانم بکنم.
هوش مصنوعی: اگر از لطافت و محبت خودم، خونم را برایت ریختم و تو همچنان بدخواهی، ای دوستی که در وجودت موجودی وحشی و درنده است، اگر جان من را بخواهی، من راضی نخواهم بود، ای دشمن.
هوش مصنوعی: تو مرا به باغ میخوانی، اما آیا از خودت خبر نداری؟ رهایش کن تا تو را ببینم، فرقی میان لاله و نسرین نیست.
هوش مصنوعی: ای ساقی نازنین، اگر جرعهای از شراب رندان برای من ارزش ندارد، لااقل یکی از کوزههای سفالی را بر سرم بشکن.
هوش مصنوعی: همه چیزهایی که دارم، به جز وفاداریام را از من بگير، چرا که این وفاداری در خاک خواهد ماند و جدا از روی تو، با من خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای رقیب، گردن تو تحمل بار سنگینی را ندارد. پس برای خون مسلمانان، بار گرانتری بر دوش خود به وجود نیاور.
هوش مصنوعی: خسرو از یاد برد زادگاه و خانهٔ قدیمیاش را. در کوی او همچون پرندهای در قفس باقی ماند و خانهاش از یادش رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا ای پرده تاری به پیش چشمه روشن
زمانی کوه را تَرگی زمانی چرخ را جوشن
دژم روئی و گیتی را کند آثار تو خرم
سیه فامی و عالم را کند دیدار تو روشن
گهی بر گوشه گردون نهاده مر ترا گوشه
[...]
ایا ای جوهر علوی گرفته چرخ را دامن
تورا شب برفراز سر تو را سیاره پیرامن
به رنگین باشهای مانی که درگردون زند چنگل
به زرین لعبتی مانی که در هامون کشد دامن
نماییگه رخ روشن وزان گردد هوا تیره
[...]
الا یا خیمهٔ گردان به گرد بیستون مسکن
گه از بن دامنت ماهست و گاهت ماه بر دامن
چراغ افروخته در تو بسی و هفت از آن گردان
که گه بر گاوشان جایست و گه بر شیرشان مسکن
چو خورشید ملک هنجار و برجیس وزیر آسا
[...]
هوا تیره است، آن بهتر که گیری بادهٔ روشن
ز دست لعبت مهروی مشکین موی سیمین تن
شده انواع نزهت را لب نوشین او موضع
شده اسباب عشرت را رخ رنگین او معدن
رخش چون ارغوان، لکن برو پیدا شده سنبل
[...]
ایا خورشید و مه در پیش رایت تیره و تاری
به روز و شب گهی خورشید و ماهم ثقبهٔ روزن
پس ای سردی و تاریکی که در من هست بازم خر
ازین سردی و تاریکی به اندک پنبه و روغن
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.