گنجور

 
شیخ بهایی

ای خاک درت سرمهٔ ارباب بصارت

در تأدیت مدح تو خم، پشت عبارت

گرد قدم زائرت، از غایت رفعت

بر فرق فریدون ننشیند ز حقارت

در روضهٔ تو خیل ملایک، ز مهابت

گویند به هم مطلب خود را به اشارت

هر صبح که روح القدس آید به طوافت

در چشمهٔ خورشید کند غسل زیارت

در حشر، به فریاد بهائی برس از لطف

کز عمر، نشد حاصل او غیر خسارت

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

ای عید دوم آمده روی چو نگارت

قربان شده زان عید چو من بنده هزارت

مه را چه ولایت که کشد لشکر انجم

چون تافته شد طره خورشید سوارت

آن روز ز پرگار بشد دایره ما

[...]

ناصر بخارایی

آن ترک سیه چشم که دل برد به غارت

نبود به اسیران نظرش جز به حقارت

رازی ست میانش که اشارت نتوان کرد

سری ست دهانش که نیاید به عبارت

حاجت نبود تیر از آن چشم که ما را

[...]

افسر کرمانی

ما را به سراپرده گل رفت اشارت

برقع ز رخ افکندش، ای دیده بشارت

کام دهن از بهر چه شیرین نکنم من؟

شکر دهن ار می دهدم زهر مرارت

من خاک شوم در طلب و او ننهد پای

[...]

صامت بروجردی

حاجی پی شهرت رود از بهر زیارت

گردیده زیارت همه اسباب تجارت

تاجر شده فاجر عوض سود و خسارت

رفته به ثریا ز ثری سقف عمارت

شان علمارفته و هر کس به جسارت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صامت بروجردی
میرزاده عشقی

می خواست (ملک) خود برساند به وزارت

با زور سفارت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه