ما را به سراپرده گل رفت اشارت
برقع ز رخ افکندش، ای دیده بشارت
کام دهن از بهر چه شیرین نکنم من؟
شکر دهن ار می دهدم زهر مرارت
من خاک شوم در طلب و او ننهد پای
اوج عظمت بنگر و پستی حقارت
چشم تو برد عقل مرا و این نه شگفت است
ترک است و برد خانه تاجیک به غارت
از کشتن من بهر چه آن شوخ برآشفت،
جان دادن و نالیدن اگر نیست جسارت
در منظره دیده اگر جای نسازد
عاقل نکند در ره سیلاب عمارت
سرمایه جان در طلب وصل تو دادن،
سودی است که در وی نبود هیچ خسارت
زنهار بهر کس منما آیینه رخ
کاه دل ما سوی تو آید به سفارت
افسر، دلی از غبغب تو سوخته دارد
افزاید عجب دیدن کافور حرارت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عید دوم آمده روی چو نگارت
قربان شده زان عید چو من بنده هزارت
مه را چه ولایت که کشد لشکر انجم
چون تافته شد طره خورشید سوارت
آن روز ز پرگار بشد دایره ما
[...]
آن ترک سیه چشم که دل برد به غارت
نبود به اسیران نظرش جز به حقارت
رازی ست میانش که اشارت نتوان کرد
سری ست دهانش که نیاید به عبارت
حاجت نبود تیر از آن چشم که ما را
[...]
ای خاک درت سرمهٔ ارباب بصارت
در تأدیت مدح تو خم، پشت عبارت
گرد قدم زائرت، از غایت رفعت
بر فرق فریدون ننشیند ز حقارت
در روضهٔ تو خیل ملایک، ز مهابت
[...]
حاجی پی شهرت رود از بهر زیارت
گردیده زیارت همه اسباب تجارت
تاجر شده فاجر عوض سود و خسارت
رفته به ثریا ز ثری سقف عمارت
شان علمارفته و هر کس به جسارت
[...]
می خواست (ملک) خود برساند به وزارت
با زور سفارت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.