گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ما عاشق روی نیکوانیم

دیوانه شکل هر جوانیم

هر جا که چکید خوی ز خوبان

ما خون ز دو چشم خود چکانیم

هر چند ز عشق موی گشتیم

بر خاطر نازکان گرانیم

ما زنده نه ایم جز به یک دوست

نه یک تن و نه هزار جانیم

هجر است کمین جان گرفته

جانا، تو بیا که زنده ماییم

دل خود ز غمت دگر نمانده

کان عمر حساب را ندانیم

تلخی منما که شوربختیم

شمشیر مکش که بی زبانیم

گر سنگ زنی و گر دهی قوت

خسرو سگ تست و ما همانیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکیم نزاری

تا دُردیِ درد او چشیدیم

دامن ز دو کون در گرفتیم

با هم نفسان درد عشقش

در کنج فنا بیارمیدیم

بر بوک یقین که بوک بینیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

ما مظهر نور مصطفائیم

ما منبع سر مرتضائیم

ما فاتحهٔ کتاب عشقیم

ما صوفی صفهٔ صفائیم

ما سر خلیفهٔ زمینیم

[...]

شیخ بهایی

ما نیز نکوئیش بگوئیم

تا هر دو دروغ گفته باشیم

رضی‌الدین آرتیمانی

ما بهر هلاک خود هلاکیم

ز آلایش آب و خاک، پاکیم

عین عشقیم و آن حسنیم

تادست بهم دهیم خشتیم

تا چشم بهم نهیم خاکیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه