گنجور

 
مولانا

ای برده نماز من ز هنگام

هین وقت نماز شد بیارام

ای خورده تو خون صد قلندر

ای بر تو حلال خون بیاشام

عشق تو و آنگهی سلامت

ای دشمن ننگ و دشمن نام

مستی تو وانگهی سر و پا

دیوانه وانگهی سرانجام

یک حرف بپرسمت بگویی

دلسوخته دیده چنین خام

پیداست که یار من ملول است

خاموش شدم به کام و ناکام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۵۵۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

ای ساقی خیز و پر کن آن جام

کافتاده دلم ز عشق در دام

تا جام کنم ز دیده خالی

وز خون دو دیده پر کنم جام

ایام چو ما بسی فرو برد

[...]

عراقی

عشق است که هم می است و هم جام

عشق است می حریف آشام

این جام جهان‌نمای اول

عکسی بود از صفای آن جام

وین غمزهٔ نیم مست ساقی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

گر شرح کنم تمام پیغام

می‌مانم از شراب و از جام

سعدی

گل را مبرید پیش من نام

با حسن وجود آن گل اندام

انگشت‌نمای خلق بودیم

مانند هلال از آن مه تام

بر ما همه عیب‌ها بگفتند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه