فرشته می ننویسد گناه دم به دمش
که از تحیر آن رو نمی رود قلمش
نه حد دیدن خلق است روی تو، مگر آنک
قضا به قدر دو یوسف دهد جمال کمش
اگر به باغ روم دل بگیردم در دم
که خون گرفته دل من به گوشه های غمش
سماع و ناله من نی ز خون دل جویند
که ارغنون جگر خواریست زیر و بمش
کشم ز دست تو بر چوب جامه ای پر خون
که هر که شاه بتان شد چنین بود عملش
کجا ز چاشینی درد دل خبر دارد
کسی که نیست خلاص از وظیفه ستمش
جفای دوست به مقدار دوستیست عزیز
عزیز عشق شناسد حلاوت المش
چه جای بانگ مؤذن بدین دل بد روز؟
که روزگار بسر شد به طاعت صنمش
به یک دم است کز و جان خسرو مسکین
بمیرد ار نبود یاد دوست دمبدمش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و درد دل ناشی از آن اشاره میکند. او از تحیر و شگفتی خود در برابر زیبایی معشوق میگوید و بیان میکند که گناه عشق او به قدری است که نمیتواند قلم را کنار بگذارد. دلش در باغی از غم و درد به سر میبرد، و صدای نالهاش نیز به عواطف عمیقش مرتبط است. شاعر از چالشهای عشق و وفاداری صحبت میکند و بیان میکند که جفای دوستان به اندازه دوستی مهم است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که یاد معشوق او را زنده نگه میدارد و فقدان آن میتواند زندگیاش را تهدید کند.
هوش مصنوعی: فرشته هر لحظه گناه انسان را ثبت نمیکند، زیرا از حیرت و شگفتی او، قلمش از حرکت باز میماند.
هوش مصنوعی: روی تو آنقدر زیباست که تنها از دیدن آن نمیتوان به تمام زیباییهایش پی برد، مگر اینکه قضا و قسمت به اندازه دو یوسف جمال تو را به کسی عطا کند.
هوش مصنوعی: اگر به باغ بروم، در لحظهای با دیدن آنجا دلم پر میشود، چون دل من به خاطر غمهایش در حال درد کشیدن است.
هوش مصنوعی: این بیت به احساسات عمیق و دردناک شاعر اشاره دارد. او به بیان احساساتش از طریق موسیقی و ناله میپردازد. صداهای تولید شده در این موسیقی به شدت به درد و رنج قلبی او وابستهاند و به نوعی نشاندهنده زخمها و آسیبهای روحیاش هستند. در واقع، این آوازها و نالهها تنها ابزاری برای بیان عواطفی هستند که نتیجه تجربههای تلخ و عمیق در زندگیاش میباشند.
هوش مصنوعی: از تو میخواهم چادری پر از خون را به من بدهی، زیرا هر کسی که به مقام عشق و زیبایی دست یافته، سرنوشتش این گونه رقم خورده است.
هوش مصنوعی: هیچکس از غم و درد دل من آگاه نیست، چون هیچکس از بار سنگین ظلم و مسئولیتی که به دوش دارد، رهایی ندارد.
هوش مصنوعی: رنج و سختی که از طرف دوست به انسان میرسد، به اندازهی همان دوستی است که با او دارد. کسی که عشق را میشناسد، تلخیهای عشق را هم میفهمد و میداند که این دردها بخشی از آن حلاوت هستند.
هوش مصنوعی: چه نیازی به صدای مؤذن است وقتی که دل به روزهای بدی گرفتار است؟ چرا که زمان سپری شده و در بند پرستش معشوقش بوده است.
هوش مصنوعی: در یک لحظه ممکن است جان خسرو بیچاره از غم دوری و یاد دوستش بمیرد، اگر هر لحظه به یاد او نباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
«نهاد گوئی چون مهر در کنار نگین
سپهر ملک زمین در کنار آب و آتش
دلا چو در حضرت نیست عیش خرم و خوش
عنان جهد بگیر و زمام مهد بکش
چو نفس را مددی نیست از کئوس مراد
چه در بلاد خراسان، چه در سواد حبش
چه خیر از ینکه درین رسته نقد عرضه کنی
[...]
چو باز شد به شکر خنده پستهٔ دهنش
گشاد تنگ شکر طوطی شکر سخنش
فکند نافه ی خود آهو از حسد بر خاک
به پیش چیندو زلف چو نافهٔ ختنش
زبهر خدمت قد چو سرو او در باغ
[...]
کسی که دل طرف زلف یار میکشدش
اگر فکند در آن حلقه دست می رسدش
رخ تو سوخت به خط جان و دودها برخاست
دگر ز خال معنبر چه داغ مینهدش
کمند موی تو افتاده در قفا چه نکوست
[...]
مرو از دیده چو برق و بمن زار ببخش
بارها سوخته یی خرمنم انبار ببخش
شرف صحبت گل محو کند زشتی خار
نیکی خود نگر و جرم من خوار ببخش
کرد دل میل تو و دیده بود اشک افشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.