گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

فرشته می ننویسد گناه دم به دمش

که از تحیر آن رو نمی رود قلمش

نه حد دیدن خلق است روی تو، مگر آنک

قضا به قدر دو یوسف دهد جمال کمش

اگر به باغ روم دل بگیردم در دم

که خون گرفته دل من به گوشه های غمش

سماع و ناله من نی ز خون دل جویند

که ارغنون جگر خواریست زیر و بمش

کشم ز دست تو بر چوب جامه ای پر خون

که هر که شاه بتان شد چنین بود عملش

کجا ز چاشینی درد دل خبر دارد

کسی که نیست خلاص از وظیفه ستمش

جفای دوست به مقدار دوستیست عزیز

عزیز عشق شناسد حلاوت المش

چه جای بانگ مؤذن بدین دل بد روز؟

که روزگار بسر شد به طاعت صنمش

به یک دم است کز و جان خسرو مسکین

بمیرد ار نبود یاد دوست دمبدمش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابوالفرج رونی

«نهاد گوئی چون مهر در کنار نگین

سپهر ملک زمین در کنار آب و آتش

حمیدالدین بلخی

دلا چو در حضرت نیست عیش خرم و خوش

عنان جهد بگیر و زمام مهد بکش

چو نفس را مددی نیست از کئوس مراد

چه در بلاد خراسان، چه در سواد حبش

چه خیر از ینکه درین رسته نقد عرضه کنی

[...]

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از حمیدالدین بلخی
سراج قمری

چو باز شد به شکر خنده پستهٔ دهنش

گشاد تنگ شکر طوطی شکر سخنش

فکند نافه ی خود آهو از حسد بر خاک

به پیش چیندو زلف چو نافهٔ ختنش

زبهر خدمت قد چو سرو او در باغ

[...]

کمال خجندی

کسی که دل طرف زلف یار میکشدش

اگر فکند در آن حلقه دست می رسدش

رخ تو سوخت به خط جان و دودها برخاست

دگر ز خال معنبر چه داغ مینهدش

کمند موی تو افتاده در قفا چه نکوست

[...]

اهلی شیرازی

مرو از دیده چو برق و بمن زار ببخش

بارها سوخته یی خرمنم انبار ببخش

شرف صحبت گل محو کند زشتی خار

نیکی خود نگر و جرم من خوار ببخش

کرد دل میل تو و دیده بود اشک افشان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه