حکایت کرد مرا دوستی که مونس خلوت بود و صاحب سلوت که وقتی از اوقات بحوادث ضروری از مسکن مألوف دوری جستم و از کاخ اصلی بر شاخ وصلی نشستم، زاد و سلب بر ناقه طلب نهادم و «حی علی الوداع » در حلقه اجتماع در دادم، علایق و عوایق از خود دور کردم و دل از راحت و استراحت نفور.
و قلت لصاحبی حث المطایا
فان الصبح مبتسم الثنایا
و لا تنظر اذا غلست صبحا
بما تلد النوی بعد العشایا
و وسد بالذراع اذا تعشی
و ودع ذا الوسادة و الحشایا
فاما اقبلت فرص الامانی
و اما اد برت غصص المنایا
و چون در طالع وقت نگاه کردم و روی عزیمت براه آوردم و با یاران یکدل رائی زدم و اسباب اقامت را پشت پائی.
با دل گفتم چو از حضر شاد نه ای
وز بند زمانه یکدم آزاد نه ای
در تجربه های دهر استادان را
شاگردی کن، کنون که استاد نه ای
دلا چو در حضرت نیست عیش خرم و خوش
عنان جهد بگیر و زمام مهد بکش
چو نفس را مددی نیست از کئوس مراد
چه در بلاد خراسان، چه در سواد حبش
چه خیر از ینکه درین رسته نقد عرضه کنی
چو هست دیده نقاد مبتلای عمش
چو روزگار در احداث ششدرت کرده است
چه سود از آنکه بود نقش کعبتین توشش
چه خاک و آب زمینی نباشدت دمساز
چو باد بگذر و بستر مساز بر آتش
پس بر وفق این احوال از نوازل این اهوال بگریختم و راحله طلب برادهم شب درآویختم، بساط هامون نوشتم و از آب جیحون گذشتم با دلی نژند روی بخجند نهادم و این ندا در یاران در دادم:
اذا خذ لتک آمال بطیة
فادر کها باخفاف المطیة
و ان خشنت بک الاحداث فاهجر
فان فراقها اهنی العطیة
چون بدان آب مبارک رسیدم و آن خاک مسرت بدیدم اخوان سببی بدست آوردم و اقربای ادبی کسب کردم، چون در آن دیار روزی چند بماندم در خلوت این ابیات بر خود خواندم.
اذا لم تکن خطة الاتراب اوطانی
و لیس سکان و ادیها بسکان
آثرتها و بنینا عنکم بدلا
دارا بدار و اخوانا باخوان
تلقی بکل بلاد ان حللت بها
اهلا باهل و جیرانا بجیران
مباش ممتحن زاد و بوم خود زخسی
اسیر خاک عطلت مشو ز کم هوسی
که در زمین غریبی و در سرای کسان
پدید گردد بر مرد ناکسی و کسی
که بیرفیق و حریفی نمانی از عالم
بهر مکان که روی و بهر زمین که رسی
پس چون قلب را سکینه و قالب را طمأنینه حاصل آمد، روزی از غایت اشواق در آن اسواق می گشتم و صحیفه ای از آن اوراق بقدم احداق می نوشتم تابرسیدم بجماعتی بسیار و خلقی بیشمار.
پیری و جوانی دیدم بر طرف دکانی ایستاده و از راه جدال در هم افتاده، پیر با جوان در ممارات گرم شده و جوان با پیر در مبارات بی آزرم گشته هر دو در مناقشه و مجاوبه و منافثه و مناوبه سخن می گفتند و با الماس انفاس دردری میسفتند.
پیر گفت: ای جوان، پیران را حرمت دار، تا ثمرات جوانی بیابی و با بزرگان بساز تا دولت زندگانی بیابی، با پیران پیشی مجوی، تا پایمال نگردی و با بزرگتران بیشی مگوی، تا بدحال نشوی. هر که بر اسیران نبخشاید، بامیری نرسد و هرکه پیران را حرمت ندارد بپیری نرسد.
ز جان و دیده ود ل خاکپای پیران باش
اگر بخواهی تا چون سپهر پیر شوی
بر آن یکی که بود زیر دست نیکو زی
اگرت باید تا بر هزار امیر شوی
مساز طنز بر آن کو اسیر پیری شد
که گرت مهل بود، همچنو اسیر شوی
شراب صولت پیری اثر کند در تو
اگرچه بر شرف گنبد اثیر شوی
پس جوان سر برآورد و گفت: ای پیر شحاذ و ای قلاب استاذ، ای همه زبان، لختی گوش باش و چون همه گفتی ساعتی خاموش باش ای شیئی هذه التصاویر و ما هذه التزاویر؟
بدانکه نه پیری مجرد علت توقیر است و نه جوانی مفرد باعث ذلت و تحقیر، صورت پیری موجب تقدیم نیست و عین بزرگی سبب تعظیم نه، پیری ذنابه اعتذارست و جوانی ذوابه عذار، بیاض پیری نشان روز زوالست و سواد جوانی عیان شب وصال؛
صباح پیری معاد زندگانیست و رواح جوانی میعاد شادمانی، پیری پیرایه ایست که روی در کساد دارد و جوانی سرمایه ایست که قدم در ازدیاد، کافور پیری نظر محرمان سلوتست و مشک جوانی عطر محرمان خلوت.
ابلیس در اوان جوانی مقبول خدمت بود و زمان پیر مخذول حضرت گشت، آدم تا در مهد بدایت بود مسجور بود، چون بعهد نهایت رسید محسود شد، اگر پیری علت احترام بودی موسی چهار روزه دست در محاسن فرعون چهارصد ساله نزدی و اگر بزرگتری سبب نجات و درجات بودی عیسی دو روزه بر تخت نبوت یحیی و زکریا ننشستی و آتیناه احلکم صبیا.
ای پیر از پیری مر شکوفه سپید موئی را سنگی نیست و از جوانی گل سرخ روئی را ننگی نیست، شنیده ای که از گاو پیر کشت حنطه و شعیر نیاید و ندانسته ای که: خر پیر جز علف خویش نیارد، اگرچه روز پیری غایت زندگانی است، اما هزار روز پیری در بند یک شب جوانی است.
روز پیری اگر چه پر نور است
چون شب مظلم جوانی نیست
جز در اثواب خوابگاه شباب
راحت و عیش و شادمانی نیست
که بهای دو دم ز عهد شباب
در بحی و لعل کانی نیست
و اگر بزرگتر را بر خردتر ترجیح بودی و قاعده این سخن صحیح، نوح از محمد فاضل تر بودی و لقمان از آدم گزیده تر آمدی و معلوم است که این باب مسدود است و این اصل مردود، زیوری که تفضیل را شاید در آدمی فرهنگ است و حلیه ای که لاف را زیبد خرد وسنگ.
مرد باید بفر علم بلند
مرد باید بعز عقل رفیع
نبود جز بعلم مرد شریف
نشود جز بجهل مردوضیع
چون تحلی بعلم دارد مرد
خواه کو پیر باش و خواه رضیع
پس چون نوبت سخن از جوان بپیر رسید و در مناظره از فرزدق بجریر گفت، ای جوان گزاف گوی لاف جوی، الشباب دوی و الصبی صبی و ان لقی النبی، چون از سر کودکی نه از ذهن ذکی بیهوده ای چند گفتی و در رسته گوهر فروشان مهره ای چند سفتی.
اکنون بیا تا سخن از عالم حقیقت و کوی طریقت گوئیم و از میدان لاف گزاف بایوان انصاف و انتصاف پوئیم، الکبیر کبیر جمال پیری داعیه ترجیح و تفضیلست و حال جوانی رقم خلاعت و تعطیل، هرگز باجمال شیب خیال عیب درنگنجد و هرگز با خیانت جوانی امانت روحانی راست نیاید قال النبی:
الشباب شعبة من الجنون که جوانی جاذبه شهوانیست و داعیه شیطانی و شباب شعبه ای از دیوانگیست و قطعه ای از بیگانگی، صباح پیری مشعله دار دین است و هادی عالم ثبات و یقین، چنانکه گفته اند:
اذا غلب المشیب علی الشباب
هدیت لی خفیات الصواب
فاهلا بالمشیب فان فیه
مزاولة الخلاعة والتصابی
و ما ساد الفتی الا اذا ما
یخلصه البیاض عن الخضاب
نزدیک زمره علما و فرقه فضلا درست و صحیحست که: ضیاء را بر ظلام و صبح را بر شام ترجیحست پس روی بمن کرد و من بر گوشه ای از آن هنگام و بر طرفی از آن مقامه متفکر آن مقالت و متحیر آن حالت بودم، گفت: ای جوان متعزز و ای ناقد ممیز، چه گوئی میان شب غاسق و صبح صادق فرقی هست یا نه؟
عقل داند که عذار سپید ماه را بر گیسوی شب سیاه چه مزیت است و میان سها و آفتاب و شیب و شباب چه سویت؟ تفاوت میان هند و روم باهر است و تباین میان ترک و زنگ ظاهر، گرچه کافور با خاکستر آمیزشی دارد و در وی آویزشی، اما عقلا نرخ هر یک دانند و برخ هر یک شناسند؛
از آن خرواری بدرمی و از این درم سنگی بدیناری، همه دی پرستان نوروز طلبند و همه شبروان روز جویند، هر که دست در دامن رواحی زد بامید تبسم صباحی بود و بجبین مبارک سپیدی سپیده دم ارتیاحی؛
تو ندانسته ای که زین شباب بضاعتی مزجاتست و شین شیب سرمایه و پیرایه نجاتست؟ پس گفت ای جوان بشنو و یادگیر و این قطعه را مؤدب و استادگیر.
اسمع ندائی فحدائی ملیح
و منطقی جزل و لفظی فصیح
و استمع الشیب اذا ما دعی
بلفظة فیها نداء صریح
انذرک الشیب فخذنصحه
فانما الشیب نذیر نصیح
و علة الشیب اذا ما اعترت
اعیت و لو کان المداوی مسیح
لا تحسب الشیب صموت اللهی
بعد الذی فی غارضیکم یصیح
و داوها بالعذر قبل الردی
فآخر الادواء سیف مریح
پس چون دلها بآتش جدال بجوشیدند و آنقوم را بابتدا و انتها بر استقصا بدوشیدند خواستنی بخواستند و خود را چون طاووس و تذرو بزر و جامه بیاراستند.
بساط هنگام در نوشتند و پیر و جوان هر دو برگذشتند، من چون بر مضمون حال و از مکنون مقال پرسیدم، گفتند این هر دو اگرچه بوقت مخاصمت تیغ و سپر بودند بگاه مسالمت پدر و پسر بودند.
فقلت: والله ما هما الا شمس الضحی و بدر الظلم و من اشبه اباه فما ظلم بعد از آن بر اثر اقدام ایشان بسیار بشتافتم جز گردی نیافتم.
معلوم نشد که بریشان جهان چه کرد؟
در حق هر دو آن فلک اندر نهان چه کرد؟
با آن جوان و پیر در اثنای کر و فر
گردون سفله طبع خرف ناگهان چه کرد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این داستان، حکایت از دو شخص (پیر و جوان) و مناظرهای بین آنهاست که در مورد ارزش پیری و جوانی بحث میکنند. پیر به جوان توصیه میکند که از جوانی خود مراقبت کند و حرمت پیران را نگهدارند، زیرا تجربیات و دانش آنها ارزشمند است. جوان نیز به پیر پاسخ میدهد که او نباید بر اساس سن و سال به او توهین کند و به او یادآوری میکند که جوانی نیز دارای مزایای خاص خود است. در نهایت، با وجود اختلاف نظرهایشان، هر دو به احترام و محبت به یکدیگر نزدیک میشوند و به ارزشهای مشترک زندگی پی میبرند. این حکایت به بررسی فلسفی از زوایای مختلف زندگی و چرایی اهمیت هر مرحله سنی میپردازد.
هوش مصنوعی: دوستی برایم نقل کرد که در تنهایی و در دل شب با اویی آشنا شدم. او زمانی که برای احتیاجات ضروری از محل زندگیام دور شدم و بر بالای درختی نشستم، تصمیم گرفتم که زندگیام را تغییر دهم و از هرگونه وابستگی و موانع رهایی یابم. به خود گفتم که باید از راحتی و آسایش دل بکنم و به سوی جمعیت بروم.
هوش مصنوعی: به دوستم گفتم که باید سریع حرکت کنیم، زیرا صبح دارد با لبخندی زیبا به ما خیرمقدم میگوید.
هوش مصنوعی: هرگز به این ننگر که صبحها چه میزدایی، چون سرانجام، میوهی شبهای تار، دلگیریها و مشکلاتی را به بار میآورد.
هوش مصنوعی: اگر شب هنگام به خواب میرفتی، با بازوهایت تکیهگاه فراهم کن و بالش و نرمیها را به کناری بگذار.
هوش مصنوعی: بنابراین، اگر فرصتهای امید بهسوی من بیایند، یا اگر در مقابل، چنگالهای سرنوشت به سمت من دراز شوند.
هوش مصنوعی: وقتی به زمان آینده نگاهی انداختم و تصمیم به سفر گرفتم، با دوستانی که همفکر بودند مشورت کردم و وسایل سفر را آماده کردم.
هوش مصنوعی: با دل به خودم گفتم که تو از خوشحالی و شادی دوری و هیچ وقت از قید و بند زندگی رها نیستی.
هوش مصنوعی: در این دنیا از تجربههای دیگران یاد بگیر و از آنها درس بگیر، حالا که خودت هنوز تجربه کافی نداری و به عنوان استاد مطرح نیستی.
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی که در حضور محبوب نیستی، از خوشی و سرور خبری نیست. پس تلاش کن و سعی کن که کنترل زندگیات را به دست بگیری و از آن بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: وقتی که نفس انسان از کمک و یاری بهرهای نداشته باشد، برای دستیابی به خواستهها و آرزوها، نه در سرزمین خراسان و نه در نواحی حبش، تأثیری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: این سخن به این معناست که چه فایدهای دارد که تو با نگاهی نقادانه چیزی را نقد و بررسی کنی، در حالیکه خودتان در مشکلات و چالشهای زندگی گرفتار هستید؟ به این ترتیب، اشاره به بیفایده بودن نقد کردن در شرایطی دارد که خود انسان در مسائل و چالشهای بزرگتر زندگی دچار مشکل است.
هوش مصنوعی: وقتی که روزگار در ایجاد مشکلات و سختیها برابر با تو عمل کرده است، چه فایدهای دارد که تو در زندگیات به دنبال دو کعبه باشی یا به نمادهای مشخصی توجه کنی؟ واقعیت این است که شرایط دشوار مهمتر از نمادهای خارجی هستند.
هوش مصنوعی: اگر خاک و آب زمین برای تو مناسب نیست، پس مانند باد به آرامی بگذر و از خودت اثری نگذار. مانند آتش بمان و به هیچ چیز وابسته نباش.
هوش مصنوعی: بنابراین با توجه به شرایطی که داشتم، از مشکلات و مصائب فرار کردم و در شب به دنبال سفر و حرکت افتادم. لوازم سفرم را آماده کردم و از آب جیحون عبور کردم. دلم گرفته بود و به سمت بخجند رفتم و این پیام را به دوستانم دادم:
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به امیدهایت دست یابی، باید با آرامش و صبر پیش رویی و از ابزار درست استفاده کنی.
هوش مصنوعی: اگر با مشکلات و سختیها روبرو شدی، از آنها دوری کن، زیرا جدایی از این مشکلات، بهتر از با آنها بودن است.
هوش مصنوعی: زمانی که به آن آب پاک و خوشبو رسیدم و آن خاک زیبا را دیدم، برادران و دوستان نزدیکی به دست آوردم و به خانوادگی ادبی پیوستم. وقتی چند روز در آنجا ماندم، این اشعار را برای خودم خواندم.
هوش مصنوعی: اگر خطههای زیستی و سرزمینهای من، خانهام نباشد و ساکنانش هم مانند ساکنان خودم نباشند، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: ما به جای آنچه که از شما گرفتیم، برایتان چیزهای جدیدی فراهم کردیم. مانند خانهای به جای خانهتان و برادرانی به جای برادرانتان.
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، مردم آنجا تو را با آغوش باز میپذیرند و به عنوان همسایه و همراهی دوست داشتنی میشناسند.
هوش مصنوعی: در زندگی خود مراقب باش که به خاطر هوسهای زودگذر، از زادگاه و مبدأ خود دور نشوی و خود را در بند تنبلی و بیعملی گرفتار نکنی.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که در دنیای غریب و در میان افراد مختلف، برخی افراد نادان و برخی دیگر آگاه و بافضیلت ظهور میکنند. به عبارت دیگر، در هر جامعهای، ممکن است افرادی بیخبر و نادان و همچنین افرادی دارای دانش و شناخت وجود داشته باشند.
هوش مصنوعی: اگر بدون دوست و یار بمانی، از دنیای خود بهرهای نخواهی برد؛ هر کجا که بروی و هر نقطهای از زمین که قدم بگذاری بیجهت خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی که قلبم آرامش و وجودم راحتی پیدا کرد، یک روز به شدت شوق و اشتیاق، در بازارها قدم میزدم و در حال نوشتن یادداشتی از آن برگهها بودم تا اینکه به جمعیتی بزرگ و مردم زیادی رسیدم.
هوش مصنوعی: در یک دکان، جوانی و پیرمردی را دیدم که در حال بحث و جدل بودند. هر دو درگیر سخن گفتن بودند: پیرمرد با جوان در حال تبادل نظر و جوان بیپروا با پیر صحبت میکرد. هر دو به شکل جدی و پرتنش در حال بحث بودند و هر کدام از دیدگاه خود دفاع میکردند.
هوش مصنوعی: پیر به جوان گفت که باید به بزرگترها احترام بگذارد تا از جوانیاش بهرهمند شود و با بزرگان ارتباط برقرار کند تا زندگی خوبی داشته باشد. همچنین توصیه کرد که نباید سعی کند از پیران پیشی بگیرد تا دچار مشکل نشود و نباید زیاد با بزرگترها صحبت کند تا حالش بد نشود. او افزود که کسی که به افرادی که در وضعیت سختی هستند رحم نکند، به مقام و قدرت نمیرسد و کسی که به بزرگترها احترام نگذارد، به پیری نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: برای دستیابی به پختگی و دانایی، نیاز است که از جان و دل به پای تجربههای بزرگترها توجه کنی، زیرا این کار تو را در طول زمان به انسانی با تجربه و عاقل تبدیل میکند.
هوش مصنوعی: کسی که تحت سرپرستی و آموزش یک فرد خوب قرار بگیرد، اگر خواهان موفقیت و بالا رفتن از مرتبه به هزار طرفدار و قدرت باشد، باید از آن فرصت بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به کسی که به پیری و محدودیتهای آن دچار شده، نباید طعنه و تمسخر کرد. زیرا ممکن است خودت نیز در آینده به همین وضعیت دچار شوی و نیاز به درک و همدلی را حس کنی.
هوش مصنوعی: اگرچه شما به مقام بالایی رسیدهاید، اما نوشیدنی شور و شوق جوانی اثر خود را بر روح شما خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: جوانی از جایش برخواست و گفت: ای پیر نیازمند و ای استاد فریبکار، ای صاحب همه زبانها، لحظهای گوش کن و وقتی که همه را گفتی، برای مدتی ساکت باش. ای موجودی با این تصاویر، این تصاویر چه هستند؟
هوش مصنوعی: باید بدانیم که نه تنها سن پیری باعث ارزشمندی میشود و نه سن جوانی موجب خفت و تحقیر است. ظاهر پیری به خودی خود دلیل بر ارج و احترام نیست و بزرگ بودن تنها به سن و سال ارتباط ندارد. پیری میتواند نشانهای از پوزش و جوانی میتواند نشانهای از زیبایی باشد. سفیدی موهای پیری نمایانگر نزدیک شدن به پایان زندگی است و تاریکی جوانی نشانهای از زمانهای خوش و سرزنده بودن است.
هوش مصنوعی: صبح پیری نشانه بازگشت به زندگی است و روح جوانی نشانهای از خوشحالی و شادابی. پیری همچون پوششی است که بازارش کم رونق است و جوانی به عنوان سرمایهای است که رو به رشد و افزایش است. بوی کافور در پیری مختص دوستان نزدیک است و عطر مشک در جوانی مایه خوشبوئی جمعهای خصوصی و صمیمی است.
هوش مصنوعی: ابلیس در دوران جوانی مورد توجه و محبوبیت بود، اما در دوران پیری به ذلت و سرافکندگی رسید. آدم در آغاز زندگی خود تحت حمایت قرار داشت، اما وقتی به مرحله پایانی عمرش رسید، به حسادت دیگران دچار شد. اگر تنها سن و سال باعث احترام بود، موسی به راحتی میتوانست با فرعونی که چهارصد سال سن داشت، ارتباط برقرار کند. همچنین، اگر بزرگتر بودن دلیلی برای نجات و ارتقاء بود، عیسی تنها در سن دو روزگی نمیتوانست بر تخت نبوت یحیی و زکریا بنشیند.
هوش مصنوعی: اگر به پیری رسیدی و موهای سفیدی داری، نگران نباش چون زیباییات کم نمیشود. همچنین، اگر جوانی و چهرهات زیباست، نباید از جوانی خود شرمنده باشی. همه میدانند که از یک گاو پیر نمیتوان محصولی خوب برداشت کرد و همچنین بار خر پیر فقط غذای خود را میخورد. در حقیقت، روزهای پیری شاید پایان زندگی باشند، اما ارزش هزار روز پیری به یک شب جوانی نمیرسد.
هوش مصنوعی: روزهای پیری هرچند روشن و پرنور هستند، اما مانند شب تاریک جوانی نیستند.
هوش مصنوعی: تنها در لباس خوابگاه جوانی، آرامش و لذت و شادی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بهای دو نفس در دوران جوانی مانند آب در دریاست و از دسترس خارج است.
هوش مصنوعی: اگر برتری بر سن و سال را در نظر بگیریم، در این صورت نوح باید از محمد برتر میبود و لقمان نسبت به آدم ارجح تر. اما این استدلال نادرست است و واضح است که چنین مقایسهای منطقی نیست. حقیقت این است که برتری انسانها به مسائل دیگری بستگی دارد و باید توجه کرد که ویژگیها و فضایل واقعی افراد به سن و سال آنها ارتباطی ندارد.
هوش مصنوعی: مرد باید دارای دانش و آگاهی عمیق باشد و همچنین باید با خرد و عقل خود اعتبار و منزلت بالا بگیرد.
هوش مصنوعی: جز به علم، مرد شریف نخواهد بود و مرد پست تنها به جهل دچار است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به علم و دانش دست یافته، چه پیر باشد و چه جوان، از دیگران درک و فهم بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت سخن به جوان رسید و در مناظره به فرزدق و جریر اشاره کرد، او به جوانی که به طور غیر منطقی حرف میزد گفت: ای جوانی که به افسانهسرایی و بزرگنمایی تمایل داری، دوران جوانی موقت است و کودکی نیز محدودیتهایی دارد. حتی اگر پیامبر را دیدی، چون از کودکیش به درنیامدهای، سخنان بیپایهای را مطرح کردی و در میان افرادی که در جستجوی گوهر هستن، تنها به مهرههای بیارزش چنگ زدهای.
هوش مصنوعی: اکنون بیایید درباره حقیقت و راه و روش زندگی صحبت کنیم و از مباحث بیاساس و ادعاهای بیپایه دوری کنیم. زیبایی و ارزشهای بزرگ به سن و سال وابسته نیستند. در حالی که جوانی میتواند به تعطیلی و یا عدم توجهی منجر شود، زیبایی و عواطف واقعی در پیران به وضوح خود را نشان میدهد. بنابراین، خیانت در جوانی نمیتواند با امانت و صداقت روحانی همراه باشد.
هوش مصنوعی: جوانی مرحلهای از شور و شوق است که به تمایلات عاطفی و شیطانی مربوط میشود و میتواند نوعی از بیثباتی را به همراه داشته باشد. پیری، برابری با معنویت و هدایت به آگاهی و ثبات است. به نوعی میتوان گفت که جوانی مانند دیوانگی است و در مقایسه با پیری، به ثبات و یقین نرسیده است.
هوش مصنوعی: زمانی که پیری بر جوانی غلبه کند، به من راههای درستی را هدیه میدهد.
هوش مصنوعی: به خوش آمدگویی به پیری، زیرا در آن فرصتی برای لذتجویی و جوانبازی وجود دارد.
هوش مصنوعی: هیچ جوانی برتری نمییابد مگر آنکه سفیدی موی او از رنگی که بر سرش زده است، آشکار شود.
هوش مصنوعی: در نزد گروهی از علما و فرقههای دانشمندان، این باور مطرح است که نور بر تاریکی و صبح بر شب ارجحیت دارد. در همین حال، کسی به من روی آورد و من در حال فکر کردن به آن موضوع و حیرت از آن وضعیت بودم. او گفت: ای جوان با وقار و ای داور هوشمند، نظر تو در مورد تفاوت بین شب تار و صبح روشن چیست؟ آیا این تفاوتی وجود دارد یا نه؟
هوش مصنوعی: عقل میداند که زیبایی صورت ماه چه ارتباطی با موهای شبانه دارد و میان ستارهها و آفتاب و جوانی چه تفاوتهایی وجود دارد. تفاوتهای میان هند و روم به وضوح مشخص است و تفاوتهای میان ترک و زنگ نیز به راحتی قابل مشاهده است. هرچند که کافور و خاکستر با هم ترکیب میشوند و در بعضی موارد به هم میچسبند، اما خردمندان به خوبی ارزش و ویژگی هر یک را میشناسند.
هوش مصنوعی: همه دیوانهوار به دنبال نوروز هستند و شبها به دنبال روشنایی روز میگردند. هرکس که دستش به دامن خوشبختی برسد، با امید به لبخند صبح در دلش شادابی و روشنی را احساس میکند.
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که از جوانی چه سرمایهای لازم است و چگونه باید از آن بهرهبرداری کرد تا نجات یابی. پس ای جوان، به دقت گوش کن، یاد بگیر و این نکته را با ادب و درسی که میگیری، به خاطر بسپار.
هوش مصنوعی: به صدایم گوش کن؛ صدای من دلنشین و منطقی است و کلامم شیوا و گویاست.
هوش مصنوعی: به سخنان پیران گوش بسپار، زمانی که با صدای واضحی تو را به نام میخوانند.
هوش مصنوعی: به تو هشدار میدهم که موهای سفیدت را جدی بگیری، زیرا موهای سفید نشانهای از نصیحت و پند است.
هوش مصنوعی: وقتی که موهای سفید به سراغ انسان میآیند، راه حلی برای درمان آن وجود ندارد، حتی اگر درمانگر به مانند مسیح باشد.
هوش مصنوعی: شعر به این معناست که نباید تصور کنی که سفیدی موها نشانهی آرامش و سکوت است؛ بلکه در دل خود، شور و هیجانهای بسیاری دارد که درونی است و ممکن است آرام باشد، اما در واقع حس و احساسات قویای در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به سراغ مشکلات بروید، با دلیل و منطق از آنها خودتان را دور کنید؛ چراکه آخرین دردی که به سراغ آدم میآید، تسکینی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: پس وقتی که دلها به خاطر جنگ و جدال ملتهب شدند و آن گروه را از آغاز تا پایان تحت فشار قرار دادند، چیزی را خواستند و خود را مانند طاووس و پرندگان زیبا آراستند.
هوش مصنوعی: در زمان نبرد، هر دو طرف دعوا به شدت در مقابل یکدیگر قرار میگیرند، اما در زمان صلح و آرامش، همانها که در دوران جنگ با هم درگیر بودند، پدر و پسر میشوند و روابط نزدیکتری را تجربه میکنند.
هوش مصنوعی: گفتم: به خدا قسم، آنها فقط مشابهتهایی به خورشید صبح و ماه شبهنگام دارند و هر کس به پدرش شباهت داشته باشد، ظلمی در حق او نیست. پس بعد از آن، به خاطر اقدام ایشان بسیار تلاش کردم اما چیزی جز کمبود نیافتم.
هوش مصنوعی: این بیت به عدم روشن بودن عواقب سرنوشت بر روی دو نفر اشاره دارد. هر کدام از آنها در جهان چه بلایی سرشان آمده و تقدیر برایشان چه سرنوشتهایی رقم زده است، بهطور که برای دیگران هم قابل درک نیست. این سوال که جهان با آنها چه کرده، نشاندهنده پیچیدگی و ناشناخته بودن تقدیر است.
هوش مصنوعی: در میان آن جوان و پیر، در حالی که هوا پر از جنجال و آشفتگی بود، ناگهان چه اتفاقی افتاد که همه چیز به هم ریخت؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.