گنجور

 
اهلی شیرازی

مرو از دیده چو برق و بمن زار ببخش

بارها سوخته یی خرمنم انبار ببخش

شرف صحبت گل محو کند زشتی خار

نیکی خود نگر و جرم من خوار ببخش

کرد دل میل تو و دیده بود اشک افشان

هرچه دل کرد بدین دیده خونبار ببخش

گر سر نامه گشایی بودش باد بهار

بگشا سنبل و صد نافه تاتار ببخش

حاجتم از شکرستان لبت حاصل کن

نیست خود حاجت گفتن که چه مقدار ببخش

عاقبت جان نبرد هرکه غم عشق گزید

ای اجل بگذر و مارا بغم یار ببخش

گر چو شمع سحرت باد دهد مژده دوست

حاصل زندگی خویش بیک بار ببخش

چون بمیخانه رسی از سر و دستار مگو

بلکه در پای قدح نه سرو دستار ببخش

گر نبخشی بنکویان بد اهلی ساقی

به پشیمانی رندان گنهکار ببخش

چو مه بمهر فلک شهره در جهان کم باش

به نور معنی خود آفتاب عالم باش

قبای اطلس گل زود میرود بر باد

بخلعت ابدی همچو سرو خرم باش

بهست و نیست چرا غم خورد کسی ساقی

بجان دوست که تا باده هست بیغم باش

بکنج میکده بنشین چو جام جم با تست

بصد شکوه فریدون و حشمت جم باش

حکایتی که ز فرهاد و بیستون گویند

کنایت است که در کار خویش محکم باش

چو خار راه مسیحاست سوزنی در عشق

مجرد از دو جهان چون مسیح مریم باش

بهشت عدن نیز زد به گفتگو اهلی

رقیب اگر نشود آدمی تو آدم باش

 
 
 
ابوالفرج رونی

«نهاد گوئی چون مهر در کنار نگین

سپهر ملک زمین در کنار آب و آتش

حمیدالدین بلخی

دلا چو در حضرت نیست عیش خرم و خوش

عنان جهد بگیر و زمام مهد بکش

چو نفس را مددی نیست از کئوس مراد

چه در بلاد خراسان، چه در سواد حبش

چه خیر از ینکه درین رسته نقد عرضه کنی

[...]

مشاهدهٔ ۹ مورد هم آهنگ دیگر از حمیدالدین بلخی
سراج قمری

چو باز شد به شکر خنده پستهٔ دهنش

گشاد تنگ شکر طوطی شکر سخنش

فکند نافه ی خود آهو از حسد بر خاک

به پیش چیندو زلف چو نافهٔ ختنش

زبهر خدمت قد چو سرو او در باغ

[...]

امیرخسرو دهلوی

فرشته می ننویسد گناه دم به دمش

که از تحیر آن رو نمی رود قلمش

نه حد دیدن خلق است روی تو، مگر آنک

قضا به قدر دو یوسف دهد جمال کمش

اگر به باغ روم دل بگیردم در دم

[...]

کمال خجندی

کسی که دل طرف زلف یار میکشدش

اگر فکند در آن حلقه دست می رسدش

رخ تو سوخت به خط جان و دودها برخاست

دگر ز خال معنبر چه داغ مینهدش

کمند موی تو افتاده در قفا چه نکوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه