مرو از دیده چو برق و بمن زار ببخش
بارها سوخته یی خرمنم انبار ببخش
شرف صحبت گل محو کند زشتی خار
نیکی خود نگر و جرم من خوار ببخش
کرد دل میل تو و دیده بود اشک افشان
هرچه دل کرد بدین دیده خونبار ببخش
گر سر نامه گشایی بودش باد بهار
بگشا سنبل و صد نافه تاتار ببخش
حاجتم از شکرستان لبت حاصل کن
نیست خود حاجت گفتن که چه مقدار ببخش
عاقبت جان نبرد هرکه غم عشق گزید
ای اجل بگذر و مارا بغم یار ببخش
گر چو شمع سحرت باد دهد مژده دوست
حاصل زندگی خویش بیک بار ببخش
چون بمیخانه رسی از سر و دستار مگو
بلکه در پای قدح نه سرو دستار ببخش
گر نبخشی بنکویان بد اهلی ساقی
به پشیمانی رندان گنهکار ببخش
چو مه بمهر فلک شهره در جهان کم باش
به نور معنی خود آفتاب عالم باش
قبای اطلس گل زود میرود بر باد
بخلعت ابدی همچو سرو خرم باش
بهست و نیست چرا غم خورد کسی ساقی
بجان دوست که تا باده هست بیغم باش
بکنج میکده بنشین چو جام جم با تست
بصد شکوه فریدون و حشمت جم باش
حکایتی که ز فرهاد و بیستون گویند
کنایت است که در کار خویش محکم باش
چو خار راه مسیحاست سوزنی در عشق
مجرد از دو جهان چون مسیح مریم باش
بهشت عدن نیز زد به گفتگو اهلی
رقیب اگر نشود آدمی تو آدم باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از معشوق میخواهد که با دیدهای مهربان و بخششگر به او بنگرد و دردهایش را نادیده بگیرد. او از زیبایی گل و زشتی خار صحبت میکند و تأکید میکند که نیکی و ناپاکی را باید فراموش کرد. شاعر با زبان احساس، اشکهایش را بیان میکند و از معشوق میخواهد که گناهانش را ببخشد. همچنین به اهمیت عشق و خوشی در زندگی میپردازد و به میخانه و باده اشاره میکند که باید از آنها لذت برد و غم را فراموش کرد. در نهایت، او بر لزوم استقامت و قدرت در عشق تأکید میکند و خواستار انسانیبودن و عشق ورزیدن است.
هوش مصنوعی: هرگز مانند برق از چشمم نرو، و در غم من خوار و زار ببخش. بارها در آتش عشق تو، دل و جانم را سوزاندهام، پس بر من رحم کن و خرمن وجودم را به یاد بزن.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که زیبایی صحبت و حضور گل، زشتی خار را ناپدید میکند. بنابراین بهتر است که به خوبیهای خود توجه کنیم و عیوب و خطاهای دیگران را ببخشیم.
هوش مصنوعی: دل به عشق تو تمایل پیدا کرد و چشمانم از اشک پر شد. هرچه دل خواست، این دیده هم با خون و اشک پاسخ داد، پس لطفاً ببخشایید.
هوش مصنوعی: اگر روزی نسیم بهاری بر این نامه بوزد، سنبلها و صدها نغمه زیبا را به ما بده.
هوش مصنوعی: از لبهای شیرین تو خواستهام را بگیر و نیازی به گفتن حاجت نیست، چون نمیدانم چه مقدار باید ببخشی.
هوش مصنوعی: هرکسی که با درد و رنج عشق دست و پنجه نرم کند، در نهایت نمیتواند به زندگی ادامه دهد. ای مرگ، بر ما ببخشا و به ما اجازه بده که همچنان به خاطر یارمان غمگین باشیم.
هوش مصنوعی: اگر مانند شمعی در سپیدهدم بر تو بادی بوزد که خبر از حضور دوست را بیاورد، ارزش زندگیات را یکباره نثار کن و ببخش.
هوش مصنوعی: وقتی به میخانه رسیدی، از سر و لباس خود صحبت نکن، بلکه قدمت را به احترام قدح بگذار و از زیبایی خود دل بکن.
هوش مصنوعی: اگر تو به خوبان لطف نخواهی کرد، پس ای ساقی، در دل رندان خطاکار، با پشیمانی ببخش.
هوش مصنوعی: بمان مانند ماه که در آسمان معروف است، ولی سعی کن با روشنایی و معنی خود مانند آفتاب، در دنیا درخشان و برجسته باش.
هوش مصنوعی: لباس زیبا و با ارزش زود از دست میرود، بنابراین مانند سرو سبز و سرزنده باشید که همیشه ماندگار و با شکوه است.
هوش مصنوعی: چرا کسی باید ناراحت باشد وقتی که دوستش در کنار اوست؟ تا زمانی که نوشیدنی وجود دارد، باید بیغصه و شاد بوده و از لحظات لذت ببرد.
هوش مصنوعی: در گوشهای از میکده بنشین و مانند جام جمشید، که نماد قدرت و عظمت است، با شکوه و بزرگی فریدون و حشمت و مقام جم، حضور داشته باش.
هوش مصنوعی: داستان فرهاد و بیستون به ما میآموزد که در کارهایی که انجام میدهیم باید جدی و مصمم باشیم و به هدف خود پایبند بمانیم.
هوش مصنوعی: اگر خارهای مسیر مانند راه مسیح باشد، پس باید مانند مریم، که از عشق و رهایی از دو جهان آزاد است، به عشق ورزید.
هوش مصنوعی: گرچه بهشت عدن مکانی آرام و زیباست، اما در آنجا هم ممکن است با رقبایی روبرو شوی. اگر انسانی، تلاش کن که انسانیت خود را حفظ کنی و به بهترین شکل رفتار کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
«نهاد گوئی چون مهر در کنار نگین
سپهر ملک زمین در کنار آب و آتش
دلا چو در حضرت نیست عیش خرم و خوش
عنان جهد بگیر و زمام مهد بکش
چو نفس را مددی نیست از کئوس مراد
چه در بلاد خراسان، چه در سواد حبش
چه خیر از ینکه درین رسته نقد عرضه کنی
[...]
چو باز شد به شکر خنده پستهٔ دهنش
گشاد تنگ شکر طوطی شکر سخنش
فکند نافه ی خود آهو از حسد بر خاک
به پیش چیندو زلف چو نافهٔ ختنش
زبهر خدمت قد چو سرو او در باغ
[...]
فرشته می ننویسد گناه دم به دمش
که از تحیر آن رو نمی رود قلمش
نه حد دیدن خلق است روی تو، مگر آنک
قضا به قدر دو یوسف دهد جمال کمش
اگر به باغ روم دل بگیردم در دم
[...]
کسی که دل طرف زلف یار میکشدش
اگر فکند در آن حلقه دست می رسدش
رخ تو سوخت به خط جان و دودها برخاست
دگر ز خال معنبر چه داغ مینهدش
کمند موی تو افتاده در قفا چه نکوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.