شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد
بود امید که بر درد ما دوا برسد
چه گویمش که بلایی ست او به نیکویی
چنان بلای دل، ای کاشکی به ما برسد
رود کرشمه کنان در ره و هزار چو من
بمرده باشد هر سو، به خانه تا برسد
عمامه کج نهد و بس که پیچ پیچ کند
به هر دل از خم او پیچشی جدا برسد
ز بهر خوبان گویند «جان خود بفروش »
هزار بار فروشم، اگر بها برسد
بیار زلف دلاویز تا به سینه نهم
دل ز جای برفته مگر به جا برسد
جفای برشکنی های تو مرا بشکست
رو مدار که بر خسرو آن جفا برسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر اشتیاق و امید به دیدار یک جوان نازنین است که نویسنده به آن دلبسته است. او آرزو دارد که با آمدن این پسر، درد و غمهایش درمان شود. هرچند در دلش او را نیکو میداند، به نوعی او را بلایی هم میبیند که به دلش افتاده است. شاعر از زیباییهای او و تأثیرش بر دیگران صحبت میکند و میگوید که برای رسیدن به او، حتی جان خود را نیز میفروشد. همچنین به زخمهای ناشی از جدایی و غمهای حاصل از دوری اشاره میکند و در نهایت آرزویش این است که زلفهای او را نزد خود داشته باشد تا شاید دلش آرام گیرد. در کل، این شعر توصیف میکند که عشق و اشتیاق با چه شدت و عمق در دلش وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر آن پسر دوستداشتنی شبی به ما برسد، امیدواریم که برای دردهایمان درمانی بیابد.
هوش مصنوعی: میخواهم بگویم که او مصیبتی است به زیبایی، مانند آسیبهایی که دل به آن گرفتار میشود. ای کاش این درد و عذاب به ما هم برسد.
هوش مصنوعی: رود به آرامی و زیبایی در مسیر خود جریان دارد و هر جا که من و امثال من بیجان و خسته باشیم، او به راه خود ادامه میدهد تا به خانهاش برسد.
هوش مصنوعی: فتنۀ کجرفتاری او به اندازهای است که هر کسی تحت تأثیر آن قرار میگیرد و از آن خمیدگی، حس و حال متفاوتی به دست میآورد.
هوش مصنوعی: برای خوبان میگویند که «جانی که داری را بفروش»، من هزار بار هم این کار را میکنم، اگر بهای آن به ارزش برسد.
هوش مصنوعی: بیا زلف زیبایت را بیاور تا قلبی را که از جایش کوچ کرده دوباره به جای خودش برگردانم.
هوش مصنوعی: رفتارهای نادرست و بیمهری تو باعث شد که من بشکنم و نتوانم تحمل کنم. امیدوارم که آن ناملایمتیها به کسی که لایق است، نرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دگر تظلم ما عاجزانکجا برسد
بس است نالهٔ ماگر بهگوش ما برسد
به خاک منتظرانت بهارکاشتهاند
بیا ز چشم دهیم آب تا حنا برسد
کسی به می نکند چارهٔ خمار وفا
[...]
خوش آن مریض که بر دردوی دوا برسد
به دولت ابد از قرب کبریا برسد
کسی که طالب قرب خدا بود به خدا
مگر ز دوستی شاه اولیا برسد
معین دین پیمبر کش از احد باحد
[...]
ز جلوه مهر سماکی به بوتراب رسد
چگونه ذره تواند به آفتاب رسد
ولی نعمت ما خاکیان علیست که فیض
بزادگان تراب از ابوتراب رسد
مجوی کام دل خویش را ز غیر علی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.