ای ولوله عشق تو به ره هرزه کویی
رندان سر کوی تو مست از تو به بویی
پیش تو به سر آیم و زآن لب طلبم جام
از خاکم اگر نیز بسازند سبویی
دل در خم چوگان سر زلف تو گوییست
هر دل که جز این گفته بود بیهُدهگویی
با روی تو از باد، بهشتم، هوس حور
جایی که تو باشی که کند باد چو اویی
تن رست ز تبهای غم از وصل میانت
صد شکر کزین عارضه جسیمه به مویی
اگر شحنه بجوید ز تو درد دل ما را
ابروی تو سویی جهد و چشم تو سویی
امروز کمال از رخ او چشم برافروز
کر طالع خود بافتهای روز نکویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و جذابیت معشوق است. شاعر با بیانی عاطفی و پرشور به توصیف زیباییهای معشوق و احساسات خود میپردازد. او میگوید که رندان عاشق به محبت معشوق مست هستند و او خود نیز در پی نوشیدن از لبان معشوق است. دل شاعر به خاطر زیباییهای معشوق در تنگنای عشق قرار دارد و او تنها با دیدن معشوق احساس رضایت و آرامش میکند. به طور کلی، این شعر نمایانگر عواطف شدید و شور عشق به معشوق است و تأکید بر زیبایی و جذابیت او دارد.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند همهمهای در کوچههای هرزهگردی است و همه رندان در کنار خانهات به خاطر بوی تو مست و شاداب شدهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر تو به سر میآورم و از لب تو نوشیدنی میطلبم. حتی اگر از خاک من هم سبویی بسازند، باز هم دلم میخواهد از لب تو بنوشم.
هوش مصنوعی: دل مانند گوی در میان بازی چوگان است و سر زلف تو در این میدان قرار دارد؛ هر دلی که غیر از این را بگوید، بیفایده سخن گفته است.
هوش مصنوعی: با دیدن روی تو، بهشت برایم همچون آرزویی میماند که در آنجا حوری وجود دارد؛ جایی که تو هستی، زیرا اگر بادی بوزد، به یاد تو میافتم.
هوش مصنوعی: تن من از تب و تندبادی که غم وصل تو به جان داشتم، آرام شده و شکرگزارم که از آن درد و رنج به اندازهای رهایی یافتم که فقط به اندازه یک تار مو باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال این باشد که درد دل ما را از تو بپرسد، ابرویت به یک سمت و چشمت به سمت دیگر جلب میشود.
هوش مصنوعی: امروز زیبایی و کمال را از چهره او میتوان دید. تو خود را به روز خوبی آراستهای و در واقع شرایط خوبی برای خود رقم زدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ملک ترا عرصهٔ عالم سرکویی
از ملک تو تا ملک سلیمان سرمویی
بیموکب جاه تو فلک بیهده تازی
با حجت عدل تو ستم بیهده گویی
خاقانت نخوام که سزاوار خطابت
[...]
گر با تو زبانی شودم هر سر موئی
وز جور تو نالم به تو بر هر سر کوئی
از ناز و جفا هم نکنی یک سرمو کم
وز ناله من در تو نگیرد سرموئی
در حسن تمامی و دل افروز و منم نیز
[...]
ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی
روی تو ببرد از دل ما هر غم رویی
آخر سر مویی به ترحم نگر آن را
کآهی بودش تعبیه بر هر بن مویی
کم مینشود تشنگی دیده شوخم
[...]
ای نافهٔ چینی ز سر زلف تو بویی
ماه از هوست هر سرمه چون سر مویی
شوق تو ز بس جامه که بر ما بدرانید
نی کهنه رها کرد که پوشیم و نه نویی
از بادهٔ وصل تو روا نیست که دارد
[...]
ای ترک پریچهره بدین سلسله موئی
شرطست که دست از من دیوانه بشوئی
بر روی نکو این همه آشفته نگردند
سرّیست در اوصاف تو بیرون ز نکوئی
طوبی نشنیدیم بدین سرو خرامی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.