گنجور

 
کمال خجندی

با تو ه را نمی رسد دعوی

شاهدند آن دو رخ برینه معنی

گر بدیدی ز دور سرو تو حور

ننشستی به سایه طوبی

مانده برمیم آن دهان حیران

چشم نظارگی چو دیده هی

ب گفتمش در جواب کشتن ما

نی نوشتی به غمزه گفت که نی

ایرا نیست عاشق کشی روا چه کنم

چشم معشوق میدهد فتوی

خون مجنون سوخته است آن زلف

که در آمد بگردن لیلی

آه از آن دانه های خال کمال

که زد آتش بخرمن نقوی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

ای به تو زنده نام حاتم طی

صاحب صد هزار صاحب ری

تاج اهل عرب قصی آمد

تا تو نسبت همی کنی به قصی

خاک را بر فلک مفاخر توست

[...]

ابوالفرج رونی

آمد آن اصل شرع و شاخ هدی

آمد آن برگ عقل و بار ندی

سید عالم و عمید اجل

عمده ملک و دین ابوالاعلی

رتبت او نهاده منبر و تخت

[...]

انوری

نکنم خواجه را به شعر هجا

لیک برخوانم آیتی ز نبی

ان قارون کان من موسی

خواجه آنست کاید از پی فی

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه