ای ولوله عشق تو به ره هرزه کویی
رندان سر کوی تو مست از تو به بویی
پیش تو به سر آیم و زآن لب طلبم جام
از خاکم اگر نیز بسازند سبویی
دل در خم چوگان سر زلف تو گوییست
هر دل که جز این گفته بود بیهُدهگویی
با روی تو از باد، بهشتم، هوس حور
جایی که تو باشی که کند باد چو اویی
تن رست ز تبهای غم از وصل میانت
صد شکر کزین عارضه جسیمه به مویی
اگر شحنه بجوید ز تو درد دل ما را
ابروی تو سویی جهد و چشم تو سویی
امروز کمال از رخ او چشم برافروز
کر طالع خود بافتهای روز نکویی