هر نیر کز تو بر دل غم پرور آمده
دل ز انتظار خون شده تا دیگر آمده
از دست و ساعد تو مرا نیغ آبدار
از آب زندگی به گلو خوشتر آمده
خضر خطت ندیده مثال لبت در آب
چندانکه گرد چشمه حیوان بر آمده
برخاستست از لب و خالت قیامتی
اینک بلال هم به لب کوثر آمده
در جوی چشم لحظه به لحظه فزوده آب
تا نقش عارض تو به چشم تر آمده
شاخ گلی به گریه مگر آرمت پیر
بی آب شاخ تازه کجا در بر آمده
تا کرده تازه دفتر غمهای دل کمال
خونهای تازه بر ورق دفتر آمده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و اشتیاق خود سخن میگوید که باعث غم و انتظار در دلش شده است. او به زیباییهای معشوق اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز برای او شیرینتر از لبها و خط معشوقش نیست. همچنین به قیامت حسرت و شوق به معشوق در دلش پرداخته و از گریه و غمهایی که در دل دارد، سخن میگوید. در کل، شعر حاکی از عواطف عمیق و شدید شاعر نسبت به معشوق و تأثیرات آن بر روح و روان اوست.
هوش مصنوعی: هر حسی که از تو در دل ایجاد شده، باعث شده که دل به خاطر انتظار تو خونین و غمگین شود.
هوش مصنوعی: دست و بازوی تو به اندازهای لطیف و زیباست که من آب حیات را به خوردن نمیپسندم و دوست دارم از زیبایی آن بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: چهره زیبایت همچون خضر، در آب به قدری درخشان و دلربا است که گرد و غبار چشمه حیات را به خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: از لب و چهرهات، برمیآید که روز قیامت فرا رسیده، و هماکنون بلال نیز به سراغ دریاچه کوثر آمده است.
هوش مصنوعی: در چشمانم هر لحظه بر مقدار اشک افزوده میشود تا تصویر صورت تو در چشمانم واضحتر گردد.
هوش مصنوعی: شاخ گلی که به خاطر گریه به زمین افتاده، چگونه میتواند در جایی که آبی وجود ندارد، جوانه بزند؟
هوش مصنوعی: برای نوشتن غمهای دل، کمال، تازگی و احساساتی مانند خون داغ و تازه بر صفحات دفتر جاری شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لله درک ای ز جهان بر سر آمده
ذات تو از مکان خرد برتر آمده
شخص مطهر تو نهالی است در کجا؟
در بوستان ملک و معالی بر آمده
سلطان یک سواره که خورشید نام اوست
[...]
ای همچو ماه پیشرو لشکر آمده
وی از تو آفتاب امیدم بر آمده
گریان و مستمند و پریشان برون شده
خندان و شادمانه به آیین در آمده
خورشید بر تو ز اول بسیار سرزده
[...]
چون سنبلت که دید سیاهی سرآمده
وانگه کمینه خادم او عنبر آمده
چشمت بساحری شده در شهر روشناس
زلفت بدلبری ز جهان بر سر آمده
ساقی حدیث لعل لبت رانده بر زبان
[...]
ای جاودان به صورت اعیان برآمده
گاهی نموده ظاهر و گه مظهر آمده
از روی ذات طاهر و مظهر یکی ست لیک
در حکم عقل این دگر آن دیگر آمده
بی صورت است عشق ولی عشق صورتش
[...]
ای دل کدام قوم بملکی در آمده
کان قوم را همیشه نتیجه سر آمده
گه مرده گاه زنده شده هر یکی ازان
هر دم چو اهل سحر برنگی بر آمده
فردی ازان میان کم و فردی زیاد نه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.