مرا که روی تو بینم چه حاجت است
که کسی نظر نکند با وجود گل به گیاه
به ماه اگر ز حسن رخت بافتی نشان یوسف
ز شرم روی تو بیرون نیامدی از چاه
خرد چو قدرت حق در رخت مشاهده کرد
بگفت اشهدان لااله الا الله
نظر به صورت خوبان اگر گناه بود
صحیفة عمل بنده پر بود ز گناه
کمال، چون تو شدی بنده همه خوبان
اگر تو جای نداری به او بیار پناه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و محبتی که شاعر نسبت به معشوق دارد، اشاره میکند. شاعر میگوید که وقتی چهره محبوب را میبیند، نیازی به زیباییهای دیگر حس نمیکند. او به زیبایی چهره معشوق پرداخته و به شرافت و عشق او اشاره میکند. شاعر از قدرت خدایان و تأثیر زیبایی محبوب بر دل و عقل خود سخن میگوید و در نهایت، از وجود محبوب به عنوان بهترین refuge (پناه) در زندگی یاد میکند.
هوش مصنوعی: وقتی من چهره تو را میبینم، دیگر نیازی نیست که کسی به دیگری نگاه کند، چون وجود تو برای من مانند گل است که همه توجه را جلب میکند.
هوش مصنوعی: اگر تو زیبایی چهرهات را به ماه نسبت بدهی، یوسف هم از شرم زیبایی تو نمیتواند از چاه بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: زمانی که خرد، قدرت حق را در وجود تو مشاهده کرد، به زبان آورد که هیچ معبودی جز خدا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر نگاه به چهره زیبای محبوبان گناه محسوب میشد، برگه اعمال بندگان پر از گناهان میشد.
هوش مصنوعی: کمال، هرگاه که تو به مقام و منزلت میرسی، در واقع تمامی نیکترین افراد به دور تو جمع میشوند. اگر جایی برای تو در میان آنها وجود ندارد، پس به او پناه بیاور.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سماع و بادهٔ گلگون و لعبتان چو ماه
اگر فرشته ببیند دراوفتد در چاه
نظر چگونه بدوزم؟ که بهر دیدن دوست
ز خاک من همه نرگس دمد به جای گیاه
کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت
[...]
به فرخی و به شادی و شاهی ایران شاه
به مهرگانی بنشست بامداد پگاه
برآن که چون بکند مهرگان به فرخ روز
به جنگ دشمن واژون کشد به سغد سپاه
به مهر ماه ز بهر نشستن و خوردن
[...]
مگر که زهره و ما هست نعت آن دلخواه
که با سعادت زهره است و باطراوت ماه
سعادتی که همه در روان گشاید طبع
طراوتی که همه بر خرد ببندد راه
اگر چه در نسب آدم آفتاب نبود
[...]
ایا بهار من و عید نیکوان سپاه
چو ماه ز ابر همی تابی از قبای سیاه
بصید رفتی و پدرام بازگشتی شام
برنگ و بوی رخ و زلف خویشتن می خواه
میئی که وقت سحر زو نسیم گیرد گل
[...]
تو زاهدی و دو زلف تو آفتاب پرست
به سجده اید شما هر دو درگه و بیگاه
چرا دو چشم تو دیبای لعل پوشیدست
اگر نپوشند ای دوست زاهدان دیباه
ز راه گمشده را زاهدان به راه آرند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.