ای سراپرده سلطان خیالت دل ما
کرده درد و غم تو خانه در آب و گل ما
سر به فردوس نیاریم چو زلف تو فرود
تا به خاک سر کوی تو بود منزل ما
مشکل ما دهن تست که هست آن یا نیست
جز به منطق لب تو حل نکند مشکل ما
شمع خود را سزد ار بر نکشد چون قندیل
شب چو از طلعت خود نور دهی محفل ما
بکن ای شیخ دعایی که بمیریم همه
تا دگر ننگ چنین خون نکشد قاتل ما
دیده چندانکه براند سخن از گوهر اشک
یار در گوش نیارد سخن نازل ما
دید سیل مژه در پیش کمال آن مه و گفت
در به دامن برد ار گریه کند سائل ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عواطف و احساسات عمیق عاشقانه میپردازد. شاعر از درد و غم ناشی از عشق سخن میگوید و میگوید که زیبایی و جذابیت معشوقش به قدری است که نمیتواند از عشق خود چشم پوشی کند. او همچنین به نقش معشوق در حل مشکلات و غمهایش اشاره میکند و تأکید میکند که تنها چهره معشوق میتواند روشنیبخش محفل او باشد. در نهایت، شاعر از احترام به مقام و جایگاه معشوق سخن میگوید و آرزوی مرگ را به عنوان تنها راه رهایی از این ننگ و غم بیان میکند.
هوش مصنوعی: ای چادر و خیمهای که آثار و نشانههای سلطنت و عظمت تو را میبینم، دل ما به خاطر غم و اندوه تو رنجیده و در واقع، زندگی ما پر از سختی و مشقت شده است.
هوش مصنوعی: ما سر به بهشت نخواهیم نهاد تا زمانی که زلف تو بر زمین بیفتد، زیرا خانهمان در کنار کوی توست.
هوش مصنوعی: مشکل ما در این است که معلوم نیست آیا دهان تو قانعکننده است یا نه. تنها با صحبت کردن تو میتوانیم مشکلمان را حل کنیم.
هوش مصنوعی: اگر شمع خود را روشن نکند، چه دلیلی دارد که مانند قندیل شب درخشش داشته باشد؟ این در حالی است که تو از زیبایی و چهرهات نور میدهی و محفل ما را روشن میکنی.
هوش مصنوعی: ای شیخ، دعایی کن که همه ما بمیریم تا دیگر هیچ قاتلی خون ما را نریزد و ننگی به جای نگذارد.
هوش مصنوعی: چقدر میتوان احساسات و دردهای عمیق را در چشمان دیگران دید، اما هیچکس نمیتواند به زیبایی و ارزش کلام عاشقانهای که از دل برمیآید، به حقیقت پی ببرد.
هوش مصنوعی: سیل اشکها در برابر زیبایی آن ماه رخسار حرکت کرد و گفت: اگر او گریه کند، حتماً دستش را به دامن ما خواهد برد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خار غم بیخ فرو برده در آب و گل ما
غنچه کم خاسته زین خار چو پر خون دل ما
بس که در راه تو ای کعبه جان گریانیم
بر سر آب چو کشتیست روان محمل ما
شب برد ناله ما خواب رفیقان سفر
[...]
غیر خوناب نیابند به جان و دل ما
گوییا عشق به خون کرد مخمر گل ما
از ره عشق گذشتن نشد ای پیر طریق
تا که شد کوی خرابات مغان منزل ما
مشکل ما همه باشد ز خمار ای ساقی
[...]
شده با نیک و بد آیینه دل خوش گل ما
خویش را بشکند آنکس که خورد بر دل ما
سرکشی بسکه به ما خسته دلان دشوار است
سبحه سان سر نزند دانه ما از گل ما
سخن از آتش رخسار کسی میگذرد
[...]
دارد آن لحظه فراغ از غم عالم دل ما
که سر کوی خرابات بود منزل ما
بوی حسرت شنود تا ابد ار بوید کس
هر گیاهی که پس از مرگ دمد از گل ما
شکرلله که شده جای تو اندر دل ما
بعد از این هیچ نباشد به میان حایل ما
فخر ما خاک نشینان به ملایک این بس
که زدی خیمه تو ای شاه در آب و گل ما
هر کسی حاصلی از عمر جهان دارد و نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.