غیر خوناب نیابند به جان و دل ما
گوییا عشق به خون کرد مخمر گل ما
از ره عشق گذشتن نشد ای پیر طریق
تا که شد کوی خرابات مغان منزل ما
مشکل ما همه باشد ز خمار ای ساقی
جز به یک رطل گران حل نشود مشکل ما
گرچه در دیر گداییم ولی گاه نشاط
ره نیابند شهان بر طرف محفل ما
حاصل عمر شد ای مغبچه باده فروش
وجه می بود که قبول تو فتد حاصل ما
تیر دلدوز بهر دل زنی ای قاتل مست
ناوکی چند نگه دار برای دل ما
فانی امید چنان است که در وادی عشق
مسکن قافله سالار بود محفل ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و حالاتی که عشق به انسان میدهد، اشاره دارد. شاعر به ارتباط عمیق خود با عشق و مشکلاتی که از این راه تجربه کرده، میپردازد. او به ساقی میگوید که مشکلاتش تنها با یک شراب خوب حل میشود و از اینکه در محفل خود، دلشکستگی و اندوه را تجربه میکند، سخن میگوید. در انتها، شاعر به فانی بودن امید و اهمیت عشق در زندگیاش اشاره میکند. به طور کلی، متن به نوعی جستجوی آرامش و خوشی در میان مشکلات عشق است.
هوش مصنوعی: به جز درد و رنج، چیزی به جان و دل ما نمیرسد. انگار عشق، گل ما را تنها با خون خود زنده میکند.
هوش مصنوعی: عشق حقیقی نیازمند عبور از مسیرهای دشوار است و ما به جایی رسیدهایم که محل زندگی ما در کنار اهل خرابات و میخواران است.
هوش مصنوعی: مشکل ما همه ناشی از خماری است، ای ساقی، و جز با یک رطل سنگین شراب حل نمیشود.
هوش مصنوعی: هرچند که ما در میخانه به دور از توجه شاهان و بزرگان هستیم، ولی گاهی اوقات شادی و نشاطی به سراغمان میآید که آنها نیز در کنار ما حضور دارند و محفلمان را زینت میبخشند.
هوش مصنوعی: عمر ما به نوشیدن شراب و لذت بردن از آن گذشت، ای دخترک زیبا؛ امیدواریم که تو هم ما را بپذیری و از این خوشیها بهرهمند شویم.
هوش مصنوعی: ای قاتل نازنین، تو با تیر عشق به دل ما زخم میزنی؛ کمی دیگه صبر کن و درنگ کن، چون دل ما هنوز تحمل دارد.
هوش مصنوعی: امید زودگذر مثل این است که در راه عشق، سرای انبوه دلهای شاداب، رهبر کاروان ما باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای سراپرده سلطان خیالت دل ما
کرده درد و غم تو خانه در آب و گل ما
سر به فردوس نیاریم چون زلف تو فرود
تا به خاک سر کوی تو بود منزل ما
مشکل ما دهن تست که هست آن یا نیست
[...]
خار غم بیخ فرو برده در آب و گل ما
غنچه کم خاسته زین خار چو پر خون دل ما
بس که در راه تو ای کعبه جان گریانیم
بر سر آب چو کشتیست روان محمل ما
شب برد ناله ما خواب رفیقان سفر
[...]
شده با نیک و بد آیینه دل خوش گل ما
خویش را بشکند آنکس که خورد بر دل ما
سرکشی بسکه به ما خسته دلان دشوار است
سبحه سان سر نزند دانه ما از گل ما
سخن از آتش رخسار کسی میگذرد
[...]
دارد آن لحظه فراغ از غم عالم دل ما
که سر کوی خرابات بود منزل ما
بوی حسرت شنود تا ابد ار بوید کس
هر گیاهی که پس از مرگ دمد از گل ما
شکرلله که شده جای تو اندر دل ما
بعد از این هیچ نباشد به میان حایل ما
فخر ما خاک نشینان به ملایک این بس
که زدی خیمه تو ای شاه در آب و گل ما
هر کسی حاصلی از عمر جهان دارد و نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.