من ز بویش بیخود و دیوانهام
گه به مسجد گاه در میخانهام
فتنهٔ آن غمزهٔ عاشقکشم
کشت آن نرگس مستانهام
تا به آن جان و جهانم آشنا
هم ز جان هم از جهان بیگانهام
گفت های دیوانه اویم مگوی
هرگز این گویم مگر دیوانهام
تا بر آن دریافتم جای قرار
نمیباید دگر در خانهام
تا غمت بنیاد ویرانی نهاد
یافت آبادی دل ویرانهام
سر مکش از سوز ما گفتی کمال
شمع را گو اینکه من دیوانهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل من گنجست و من ویرانهام
گنج اگر پیدا کنم دیوانهام
گفتم از سودای او دیوانه ام
وز غم دنیای دون بیگانه ام
عقل من گنج است و من ویرانه ام
گنج اگر ظاهر کنم، دیوانه ام
از مقیمان درِ میخانهام
میرسد هر دم زنو پیمانهام
فاش می گویم که من دیوانه ام
هم زعقل و هم خرد بیگانه ام
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.